شوگو ددى!

2.3K 408 71
                                    



با متلاشى شدن شيشه‌ى عقب ماشين و ريزش خرده‌هاش به روى صندلى، جونگو زير لب فحشى داد و با فشردن پدال گاز درست مثل پيستى كه توش تمرين مى‌كرد، به رانندگى توى اون شرايط سخت ادامه داد.

درحالى‌كه سعى مى‌كرد با ركس تماس بگيره، با چرخوندن ناگهانى فرمان ماشين، باعث شد تا پهلوى جيمين محكم به در كوبيده بشه. صداى شليك بى‌امان ماشينِ پشت‌سرش يك لحظه هم قطع نمى‌شد و جونگو به تنها چيزى كه فكر مى‌كرد، نجات جونشون از اين وضعيت بود.

ـ حرومزاده!

بى‌توجه به غرشى كه جونگو كرده بود، دوباره سرش رو بلند كرد و نگاهى به عقب انداخت، نور چراغ‌هاى اون ماشينِ لعنت‌‌شده درست توى چشم‌هاش بود و نمى‌تونست چيز بيشترى رو ببينه.

ـ می‌دونى اونا كى‌ان؟

جونگو با بيشتر كردنِ سرعت ماشين، جواب داد:

ـ سگ‌هاى مافياى شيكاگو!

جونگو با محكم چسبيدن فرمان ماشين، دست چپش رو به پشتش رسوند و با بيرون كشيدن كُلتش همزمان با پايين دادن شيشه، دستش رو بيرون برد و با شليك به يكى از دو ماشينى كه ازش سبقت گرفته بود تا راهش رو از جلو سد كنه، با يه دست فرمون رو به سمت چپ كشيد.

Capo | KookMin | AUWhere stories live. Discover now