من مقصرم يا تو؟

1.7K 406 67
                                    



خيره به شعله‌هاى آتش، ته‌مانده‌ى ويسكى داخل بطريش رو سر كشيد، اين نوشيدنى تلخ هم نمى‌تونست درونش رو آروم نگه داره! ذهنش ميل عجيبى به تكرار شنيده‌هاش داشت و جيمين هيچ مخالفتى با اين موضوع نداشت.

"واضحاً هشدار داده بودم که نوشیدن بیش از حد الکل برای زخم معده‌ش، مثل زهرعمل می‌کنه"

بى‌توجه به رعد و برقى كه پنجره‌هاى كلبه رو مى‌لرزوند، دستش رو به سمت بطرى جديد ويسكيش دراز كرد كه صداى آركا سكوتِ خفقان‌آور اطرافش رو شكست:

ـ نوشيدنِ اون لعنتى نمى‌تونه آروم نگه‌ت داره كاپو، لطفاً تمومش كن!

حق با آركا بود؛ اما نمى‌دونست چرا ذره‌اى براش اهميت نداشت، جيمين مى‌نوشيد تا صحبت‌هاى پزشك شخصىِ كاپو رو از ياد ببره؛ ولى انگار برعكس شده بود...

"شوك عصبى وارد شده بيشتر از حدِ توانش بوده، استرس، اضطراب، فشار كارى زياد... خون دماغ و بیهوش شدنش به همين دليله!"

خوب به ياد داشت كه اگه فريادش بلند نمى‌شد و دست‌هاش گلوى اون پزشك لعنتى رو چنگ نمى‌زد، هيچ‌وقت حاضر به گشودن لب‌هاش نبود و بيمارى كاپو باز هم ازش مخفى مى‌موند.

Capo | KookMin | AUWhere stories live. Discover now