نيشخندى به صورتِ برافروخته و نيازمند جيمين زد، خوب تونسته بود دوباره بىطاقتش كنه.
ـ چى میخواى پسر خوب، هوم؟!
نگاهش به جيمين يه جورِ خاص بود، انگار كه مىخواست تا اعماقِ بدنش نفوذ كنه و اون رو به تسخير خودش در بياره؛ اما اون شايد هنوز نمىدونست که بدنِ قوى وحشيش از همون روز اول مطابقِ ميل جونگو عمل مىكرد.
با نشستن لبهاى نرمهاى كاپو به روى نبض گردنش
جيمين بىاراده چشم بست و با كج كردنِ سرش دسترسى بيشترى به مرد داد تا پوستش رو دوباره كبود كنه!
ـ نگاهت به من باشه جيم!
لحن دستورى جونگو توى گوشهاش پيچيد و مردمكهاى بىجنبهش دوباره از توى آينه به روى صورت مرد نشست. چطورى مىتونست انقدر جذاب باشه؟!
با سُر خوردن دوبارهى انگشتهاى كشيدهش به درون كمر شلوار جيمين، باسنش رو بيشتر از قبل به عقب تكيه داد و همزمان با كشيدن لگنش به روى شكاف باسنى كه با شلوار مشكى رنگِ جيمين پوشونده شده بود، انگشت شستش رو به كلاهك عضو نسبتاً خيسِ قوى وحشى رسوند.
YOU ARE READING
Capo | KookMin | AU
Fanfictionجئون جونگكوك، كاپوى قدرتمندِ مافياى نيوجرسى، باید با دخترِ مشاورِ مافیایِ بوستون به قصد صلح ازدواج كنه، اما درست قبل از مراسم نامزدى با خبر فرار اون دختر، همه چيز بهم ميريزه و جونگكوك براى حفظ غرور و تحقيرى كه در خفا صورت گرفته، خبرِ ازدواجش با پسرِ...