با گردنى كجشده و تنى كه تقريباً به روش خيمه زده بود، به لبهاى سركش مردش اجازه داد تا زبونش رو به اسارت در بياره.تنش رفتهرفته درحال گُرگرفتن بود؛ اما وجود آنيل توى آغوشش مانع از حلقهشدن دستهاش به دور گردن کاپو و حتی چنگشدن انگشتهاش به داخل موهاى مرتب مردش میشد، هرچند نمیتونست تبِ خواستن و شعلهورشدن آتش درونیش رو بيشتر از اين کم کنه!
صدای لزج و خیسِ بوسهشون درست مثل یک لالایی بزرگسال توى گوش هردوشون طنينانداز شده بود و فقط باعث بىتابشدنِ پسرى میشد كه شديداً ميلِ يكىشدن با مردِ آبی رو توی افکار و وجودش پرورش میداد.
خبری از قرص محرک جنسیای که آرکا به خوردش داده بود، نبود...
اینبار براساسِ ميل درونى خودش مردش رو مىخواست. انگار تازه تونسته بود واقعيتها رو ببينه و مزهى زندگى نهچندان خوبِ اين يك سالشون
رو حس كنه.كاپو حتى با وجود استراحت بدنى هنوز هم توى بوسيدن يه شكارچى ماهر بود كه خوب مىدونست صيدش رو چطورى تشنهى خودش كنه.
مردش استادِ بىطاقت كردنش بود و حالا با هر مكى كه كاپو به تاج لبش مىزد، صداى اومهاى ريزش كه تماماً از روى لذت و حس خوبِ بوسيدهشدن توسط همسرش بود، علاوهبر به گوشرسیدن توی دهنِ مرد آبی خالی میشد.
YOU ARE READING
Capo | KookMin | AU
Fanfictionجئون جونگكوك، كاپوى قدرتمندِ مافياى نيوجرسى، باید با دخترِ مشاورِ مافیایِ بوستون به قصد صلح ازدواج كنه، اما درست قبل از مراسم نامزدى با خبر فرار اون دختر، همه چيز بهم ميريزه و جونگكوك براى حفظ غرور و تحقيرى كه در خفا صورت گرفته، خبرِ ازدواجش با پسرِ...