ـ ازش به اندازهى آلت من، لذت مىبرى، موىمير؟
چنگی به موهای خیس و ریختهشده به روی پیشونیش زد. صداى بم مردش كه شهوتانگيز به گوش مىرسيد، فقط هورنىترش مىكرد تا آزادانه نالهاش رو از انتهاى گلوش بيرون بده.
ـ آه، اوم! آی... مسیح!
شدت ضربههايى كه توى سوراخِ خيسش زده مىشد، علاوهبر نشستن قطرات ريزودرشت عرق به زير گردن و شقيقههاش كه حالا ردشون تا روى فك به چشم مىخورد، باعث قوسگرفتنِ كمرش و در عين حال بيشتر عقبرفتن باسنش براى حسِ عميق اون ديلدوىِ سياهرنگ بود.
قطر و كلفتىِ اون ديلدو كه بهلطف سفارش آركا به دستش رسيده بود، همراه با كامى كه از ارضاشدنِ كمى پيشش و توسط انگشتهاى همسرش راهىِ سوراخ نبضدارش شد، فقط تحريكش مىكرد تا اينبار به گوشهى بالشت چنگى بزنه و پاى راستش رو توى شكمش بالا بكشه.
مىدونست كه براى مرد نشسته به جلوى تخت، منظرهی فوقالعادهاى رو به تصوير كشيده؛ هرچند كه تمامش به شيطنتِ كمى پيش خودش برمىگشت!
(فلش بك)
خيره به زنجيرى كه حالا كمر باريك و خوشتراشش رو به اسارت خودش درآورده بود، ابرويى بالا انداخت.
YOU ARE READING
Capo | KookMin | AU
Fanfictionجئون جونگكوك، كاپوى قدرتمندِ مافياى نيوجرسى، باید با دخترِ مشاورِ مافیایِ بوستون به قصد صلح ازدواج كنه، اما درست قبل از مراسم نامزدى با خبر فرار اون دختر، همه چيز بهم ميريزه و جونگكوك براى حفظ غرور و تحقيرى كه در خفا صورت گرفته، خبرِ ازدواجش با پسرِ...