part7

2.9K 406 17
                                    

جیمین و جونگ کوک خیلی عصبانی بودن چون بالاخره روز امضای قرارداد ازدواجشون و کابوسشون به حقیقت می پیوست و یکی دیگه از دلایل ناامیدی این دو مرد کیم تهیونگ بود که بعد از ساعت ها انتظار هیچ جایی پیداش نبود.

بعد گذشتن چند ساعت دیگه که جونگکوک فحش نثار تهیونگ میکرد و جیمین تقریبا موهای سرش رو میکند بلاخره مستر کیم تهیونگ از راه رسید و تاخیرش رو گردن ترافیک انداخت که اون دو تقریبا متوجه دروغ گفتنش شدن.

با این حال نتونستن جلوی خودشون رو بگیرن تا از سر تا پایِ تهیونگ رو اسکن نکنن،اون خیلی هات و جذاب به نظر میرسید و کت و شلوارِ قهوه ای رنگی که پوشیده بود ازش یه مدل ساخته بود.

تهیونگ کسی بود که میتونستی بهش بگی مظهر زیبایی ، کسی که دو مرد دیگرو با زیباییش از رو برده بود.

جیمین با اجبار گلوش رو صاف کرد تا خودش رو از خلسه مرد بلند تر خارج کنه.

"طبق معمول دیر کردی مجبور نبودی اینقدر به خودت برسی و همچین لباسی بپوشی هرچی نباشه این یه ازدواجه فیکه"

جیمین با غر غر گفت و چشماش رو چرخوند.

"هی فکر‌ نمیکنی من باید برای همسرام خوب به نظر برسم؟"تهیونگ فریبنده با حالتی از خود راضی گفت اما جیمین اهمیتی بهش نداد.

"تو اونقدرا خوشگل نیستی ، مشخصه که من ازت خوشگل ترم"جیمین گفت و انگشت اشارش رو به سمت تهیونگ گرفت و ادامه داد

"پس خودتو با من مقایسه نکن"درحالی که دست به سینه میشد غرید و باعث شد مرد به اظهار نظر احمقانش بخنده.

درحالی که از جیمین تقلید میکرد دست به سینه شد و با پوزخند بزرگی روی صورتش گفت"کی گفته من زیبام ؟و کی گفته که تو از من زیباتری؟"

"چطوره از جونگکوک بپرسیم؟"به طور کامل به سمت جونگکوک چرخید و بهش اشاره کرد که با نگاه مرگبار جونگکوک مواجه شد

نگاهی بد بهش انداخت و گفت"به چه دلیل فاکی باید جواب بدم؟"

جیمین با طعنه گفت"خوب فقط تو اینجا هستی که میتونی نظر بدی"

جونگکوک قبل از اینکه موهاشو از روی صورتش به بالا بده اهی کشید دقیقا وقتی که حس کرد میتونه کمی فضا داشته باشه اون دوتا داشتن دوباره بهش گیر میدادن پس تنها کاری که تونست بکنه این بود که پاهاشو تکون بده و از اتاق بیرون بره و به خواستشون اهمیتی نده.

"اگه بهمون نگی منم عکس عروسیمونو توی بورد مدرسه میزارم میدونم که نمیخوای توی مرکزه توجه باشیو بقیه پشت سرت حرف بزنن اونم درمورد ادم تنهایی مثل تو این میتونه وحشتناک باشه"تهیونگ گفت و باعث شد جونگکوک سرجاش یخ بزنه و یکدفه به پشت سرش برگرده و نگاهِ خیرش رو به چشم های تهیونگی بدوزه که از کاراش معلومه بی حوصلس.

my husbandsWhere stories live. Discover now