"متاسفم گرسنم بود"جیمین با معصومیت گفت و چشمای پاپی طور پرستیدنیش رو که خیلی خوب میدونست نقطه ضعف اون دو نفره به نمایش گذاشت.
"مطمعنی گرسنته موچیه کیوتم؟"جونگکوک گفت و لباش رو لیس زد.
"دلم خیلی میخواد کوکی بخورم"تهیونگ به ارومی گفت و نگاهی به جونگکوک انداخت.
"چی؟"جیمین پرسید و با معصومیت به جونگکوک خیره شد.
جونگکوک با پوزخند شیطونی گفت. "گفتم گرسنه ای کوکی میخوای؟"
جونگکوک کوکی های باقی مونده رو توی فر گذاشت و وقتی حس کرد شخصی به باسنش ضربه زد غرید.چشم غره ای به تهیونگ که دستاش رو به معنیه تسلیم بالا برده بود و میخندید رفت.جونگکوک اهی کشید و مشغول به کارش شد.
جونگکوک گفت"هنوز اخر هفتس امروز باید چیکار کنیم؟" و نگاهی به دو همسرش انداخت.
جیمین پیشنهاد داد."چطوره بریم سر قرار؟"
تهیونگ سرش رو تکون داد"بیاین بمونیم خونه و همو به فاک بدیم"پسرگفت و پوزخند زد و کوکمین چشمی براش چرخوندن.
جونگکوک گفت"بیاین توی خونه بمونیم و فیلم ببینیم" و پیشنهاد اون دو رد کردن.
تهیونگ با تمسخر گفت"پیشنهاد من بهتره" و نگاهشون کرد.
جیمین با تمسخر گفت"نه نیست بیاین با حرف من پیش بریم".
جونگکوک با دیدن به توافق نرسیدن اون دو اهی کشید.
"نظرتون چیه سنگ کاغذ،قیچی بازی کنیم و هرکی برنده شد با حرف اون پیش بریم؟"جونگکوک گفت و وقتی حس کرد که متقاعد شدن خنده ای کرد.
"قبوله"اون دو گفتن و چشم غره ای بهم رفتن.
جیمین و تهیونگ برای بار دهم هوفی کردن و نگاهی به دختری که داشت با جونگکوک میخندید و لاس میزد انداختن،برای اون ها اینجور به نظر میرسید که دختر داره لاس میزنه اون دختر فقط قرار بود ادرس بپرسه.بلاخره دختر رفت و جونگکوک دستی براش تکون داد.به طرف دو همسرش برگشت و با دیدن لبای جلو اومدشون خندید.
"این ریکشنتون برای چیه؟"جونگکوک با خنده بوسه ای به لب های جلو اومده هردوشون زد،بعد از اینکه جیمین توی بازی برنده شده بود اونا دنبال پسر که هرجایی میرفتن مثل پاپی های گمشده رفتار میکرد راه افتاده بودن.
"دوباره کاری کن حسودیم بشه تا اسپنکت کنم"تهیونگ نگاهی به جونگکوک انداخت.
جونگکوک با خنده گفت. "منحرف"
جیمین با هیجان فریاد زد."پسرا نوبت ماست"
"واقعا قراره سوار این بشیم؟"تهیونگ گفت و با چشم های گشاد شده به ترن هوایی نگاه کرد.پسر متوجه شد که جونگکوک دست خودشو جیمین رو توی دستش گرفت.
"نترس ته مگه اینکه فقط بخوای از دیکم سواری بگیری"جونگکوک با چشمکی به تهیونگ که با تمسخر نگاهش میکرد زد.
"شاید بهتره سوار نشیم"جیمین با نگرانی نگاهشون کرد.
"نه من میخوام سوار بشم چیز خاصی برای من نیست شما دوتا همراهم هستین پس اشکالی نداره"تهیونگ بهشون لبخند زد.
"ااه چرا اینقدر ته ته من کیوته؟"جیمین گفت و دماغش رو به گردن تهیونگ مالید و باعث خنده ش شد.
"متوجهی که من ازت بزرگترم تو باید هیونگ صدام کنی"تهیونگ با دیدن اینکه جیمین وانمود کرد حرفش رو نشنیده و در گوش هاش رو گرفته و تند تند ازشون دور میشه خندید.
جیمین بخاطره فاصله بینشون داد زد. "اگه میتونین بیاین منو بگیرین"
"میدونستی که ما ورزشکاریم؟"
دو همسرش گفتن و به طرف جیمینی که نخودی میخندید و فرار میکرد دویدن.
به جاهای مختلفی رفتن و ساعت ها با هم وقت گذروندن و با خستگی به خونه رفتن.
فردا وقتی که از خواب بیدار شدن فهمیدن که تهیونگ رفته،از اینکه بدون توجه به اونا رفته مدرسه براشون عجیب بود.
وقتی به مدرسه رسیدن جیمین و جونگکوک حس کردن یه چیزی اشتباهه چون بقیه بهشون خیره شده بودن و یه چیزایی درموردشون زمزمه میکردن.اونا اهمیتی بهشون ندادن چون قبلا هم بقیه اینطور باهاشون رفتار کرده بودن.
"این دوتا هرزه چندش رو ببین"یکی از پسرا قدم زنان توی سالن گفت و وارد کلاس شد.
"شما ها خجالت نمیکشین که هنوز میاین مدرسه شما دوتا حشره موذی"
جونگکوک جوشش خون توی رگ هاش رو حس کرد و به طرف پسر هجوم برد.
پسر اروم عقب رفت و وقتی حس کرد جونگکوک داره نزدیک تر میشه اب دهنش رو قورت داد تا جایی عقب رفت که به دیوار خورد،پسر لرزید و نفسش حبس شد.
"اروم باش جونگکوک"جیمین بازوی پسر رو گرفت تا عقب بکشتش اما کوک اهمیتی بهش نداد.
"چه کوفتی درموردمون گفتی؟"جونگکوک داد زد که باعث شد پسر تکونی توی جاش بخوره.
میخواست به پسر مشت بزنه که از فاصله دور یه نفر اسمشو فریاد زد.پشتش رو نگاه کرد و دید اون شخص هوسوکه که داره به سمتش میدوه.
"تو اینجایی؟"هوسوک با سختی نفس کشید و جونگکوک ابرویی براش بالا انداخت.
"الان وقت اینکار نیست ،بیا اینجا"هوسوک گفت و فیلم ضبط شده ای رو نشونش داد.
جونگکوک سوالی ابرویی بالا انداخت اما لحظه ای سرجاش یخ زد و چشماش از تعجب گشاد شد، دستاش شروع به لرزیدن کردن و مشت شدن اونم وقتی فیلم سکس همسرش کیم تهیونگ رو دید.
YOU ARE READING
my husbands
Fanfictionwriter:@candymicheal فیک ترجمه ای یه دل سرد و دردسر ساز به اسم جئون جونگکوک یه فاک بوی به اسم کیم تهیونگ یه پولدارِ لوس و خرابکار به اسم پارک جیمین چه اتفاقی میوفته وقتی پدراشون اونارو مجبور به یک ازدواج ناخواسته برای طمع منفعتشون بکنن؟ اونا مثله...