part 42

1.5K 257 33
                                    

"این چطور ممکنه،دلیلی نداره که تمین اینطوری بمیره"مینهو جیغ کشید که باعث شد دو پلیس نگاه تاسف باری بهش بندازن.اون دو صبح جسد پسر رو درحالی که یک گلوله وسط سینش خالی شده بود پیدا کردن.

جیمین دستش رو روی میز اپارتمان پسر بزرگتر کوبوند،قلبش تیر میکشید کی جرعت کرده بود هیونگش رو ادم موردعلاقش رو بکشه اون قرار بود با کسی که اینکار رو کرده حسابش رو تسویه کنه‌.پسر اروم دست به سینه شد به کاناپه تکیه داد درحالی که مینهو شیون میکرد و جیغ میکشید که چرا پلیس ها مواظبش نبودن در صورتی که اصلا تقصیر اونا نبود،اونا فقط از طرف خدمتکار ته مین کسی که خونش رو تمیز میکرده تماسی دریافت کردن که اربابش رو مرده روی زمین پیدا کرده.

"قربان باید برین بیرون تا ما بتونیم کارمونو انجام بدیم"اونا به جیمین گفتن که پسر اروم از سرجاش بلند شد.

"دوربین هارو چک کردین؟"جیمین پرسید و دو مرد با ناامیدی سرشون رو تکون دادن.

"چکشون کردیم اما ندیدیم کسی وارد یا خارج بشه،قاتل خیلی حرفه ای بوده به این زودی نمیشه دستگیرش کرد"

جییمن سری برای پلیس تکون داد البته که اون شخص معمولی نبوده،شبیه جیمین نبوده،اون به قطع یقین قرار بود از این تعقیب و گریز خوشش بیاد،نگاهش رو به مینهو داد.

"میخوام در مورد تمین و یه شخصی به اسم لیسا بدونم"پسر گفت و به مردی که به عنوان موافقت سرش رو تکون داد نگاه کرد،به دلایلی جیمین فکر‌میکرد اون دو یجورایی با هم ارتباط داشتن و نمیتونست برای دونستنش صبر کنه.

"یکی داره با اتیش بازی میکنه"جیمین گفت و پوزخند مفتخری زد.

" نمیتونم برای تَگر شدن این بازی صبر کنم"

تهیونگ به ناچار عقب کشیده بود و منتظر همسر دومش جیمین بود که ارزوش به واقعیت پیوست و پسر رو دید که اروم داره وارد اتاق میشه.

"هی حالت خوبه،شنیدم که چه اتفاقی افتاده"تهیونگ گفت و سریع پسر رو بین بازوهاش گرفت.

"جونگ‌کوک کجاست؟"جمین پرسید و اخم عمیقی روی صورت تهیونگ نشست چون پسر از دیروز از توی اتاقش بیرون نیومده بود.

جیمین اهی عمیق کشید واقعا سر در نمیاورد اونا تا قبل از این خوشحال بودن پس چی باعث شده بود اینطور به هم بریزن.افکارش با حلقه شدن بازوهای بزرگ تهیونگ دور کمر باریکش قطع شد.

"نگران نباش میدونم که کوک به زودی میادش،اون پسره قوی ایه"

"اره توی تخت خیلی قویه"جیمین با خنده اعتراف کرد و باعث شد تهیونگ هم خندش بگیره.

"میخوای چیزی بخوری؟"ته پرسید و جیمین ابرویی براش بالا انداخت.

"اما تو که نمیتونی چیزی بپزی"

"میتونم امتحان کنم همینطور کوک هم از دیروز چیزی نخورده"

"تو هم همینطور"جیمین اضافه کرد و چشمی چرخوند،یکدفه ای ایده ای به ذهنش رسید و ناگهان لبخند به لبش اومد.

"میدونم با چی کوکی رو از اتاق بیرون بکشیم"پسر بلند گفت و به تهیونگ نگاه کرد.

تهیونگ عمیق اه کشید"خیلی چیزارو امتحان کردم اما فایده نداشت"

"نه ته،قسم میخورم این کار میکنه اما باید یکم اتیش بسوزونیم"پسر نخودی خندید و تهیونگ سوالی ابرویی بالا انداخت.

"مطمئنی جواب میده؟"تهیونگ گفت و ماهیتابه خالی رو روی گاز گذاشت درحالی که هردو ایستاده بودن دود ‌کردنش رو تماشا میکردن،نگاهشون رو به اتاق جونگ‌کوک کا هیچ صدایی ازش نمیومد دادن.

"دیدی گفتم فایده نداره"تهیونگ با ناراحتی زمزمه کرد داشتن تسلیم میشدن و میخواستن اتیش رو خاموش کنن که صدای باز شون در اتاق کوک رو شیندن،صدای قدماش که به سرعت داشت به طرف اشپزخونه میومد رو شنیدن،هردو نخودی خندیدن و های فایو رفتن و سریع با ورود پسر موقعیت بی حسی به خودشون دادن.

"شما پسرا خوبین؟"جونگ‌کوک با هول گفت و سریع گاز رو خاموش کرد،و سریع بهشون‌نگاه کرد‌.

"چرا فقط وایسادی اونجا،نمیدونی خطرناکه"

"ما فقط میخواستیم چیز پختن رو امتحان کنیم"تهیونگ گفت و جیمین با تکون دادن سرش خرفش رو تایید کرد،هردو نگاه پاپی طورشون رو به کوک تحویل دادن که بلافاصله پسر بزرگتر ذوب شد.

پسر با نرمی اه کشید و موهاش رو به عقب داد‌.

"برین و بشینین براتون صبحونه درست میکنم"پسر گفت درحالی که اون دو بلند ذوقشون رو نشون دادن.

تهیونگ با ناراحتی اه کشید و به دو هنسرش که با غذاشون بازی میکردن نگاه‌کرد.گلوش رو صاف کرد تا توجه اون دو رو به خودش جلب کنه.

"در واقع یه چیزی درمورد پدرم هست که بهتون نگفتم"مرد گفت و اون دو با اخم و نگرانی نگاهش کردن.

"ته اگه با گفتنش معذبی مجبور نیستی بگی"جونگ‌کوک گفت جیمین تاییدش کرد‌.

"نه مشکلی نیست"اون گفت و لبخندی زد.

"درواقع من دلیلی که پدرم منو میفروخت رو میدونم"پسر گفت و به دو همسرش که با حسی نگاهش میکردن و بهش گوش میدادن نگاه کرد.

"یروز درحالی که داشت سکس میکرد گیرش انداختم"ته گفت و اون دو سوالی ابرویی بالا انداختن.

"و اونی که باهاش سکس میکرد یه مرد بود"پسر اعتراف کرد و اون دو از شوک نفسشون حبس شد و با چشم های گشاد شده بهم نگاه کردن.

"یعنی اینکه پدرت گی بوده؟"جیمین‌ پرسید درحالی که تهیونگ سری تکون داد.

"نمیدونم فکر کنم،فقط پشت مرد رو دیدم که روی شونه راستش تتو داشت"پسر گفت و جیمین یخ زد.

"صورتش رو ندیدم اما پدرم باور نکرد فکر کرد دیدمش"تهیونگ گفت و با ناراحتی اه کشید.

جونگ‌کوک با تمسخر مرد مرده گفت. "اون مرد باید براش خیلی مهم بوده باشه که با تنها پسرش اینکارو کرده"

جیمین با حیرت از جاش بلند شد.

"چیشد جیمینی؟"تهیونگ پرسید و با چشم های گشاد شده به پسر‌نگاه وزد.

"ببخشید باید برم‌ دستشویی"پسر لبخند زد و رفت.

my husbandsWhere stories live. Discover now