part 17

2.6K 396 66
                                    

"جونگکوک ،حالت خوبه؟"تهیونگ قدم برداشت و وارد اتاق شد و روی تخت کنار جونگکوک نشست.

جونگکوک با نگرانی پرسید.
"من خوبم،جیمین چطوره؟خوبه؟"

"اره اما نمیتونیم الان ببینیمش اون باید استراحت کنه"تهیونگ گفت و سکوت تمام اتاق رو فرا گرفت.

"همش تقصیر منه"تهیونگ با ناراحتی گفت و اه کشید.

جونگکوک گفت"نه ،نیست" و لبخند اطمینان بخشی زد.

"چیکار دارین میکنین شما دوتا؟همو به فاک میدین درسته؟"هوسوک با لحن شیطنت امیزی گفت درحالی که جونگکوک بهش چشم خیره میرفت.

"هیونگ اینجا چیکار میکنی؟"جونگکوک پرسید و هوسوک به طور فیک نفس نفس زد.

"واو تو اینجوری با کسی که نجاتت داد احوال پرسی میکنی؟"هوسوک غر غر کرد و جونگکوک چشمی براش چرخوند.

"به هر حال تو مرخصی میتونی بری خونه اما جیمین نه،دکتر گفت باید با هردوتون صحبت کنه"

نگاه هردو رنگ نگرانی گرفت وقت حرفای هوسوک رو تحلیل کردن.

"راستی اقای پارک اینجاست،اون بیرون منتظره"

تهیونگ با نگرانی زمزمه کرد "چرا اقای پارک اومده؟"و جونگکوک دستش رو فشار داد تا ارومش کنه،به جونگکوک نگاه کرد و لبخندی تحویلش داد.

""لعنت به سینگلی"هوسوک طعنه زد و چشماش رو توی حدقه چرخوند."خوب من دیگه میرم اگه اتفاقی افتاد بهم زنگ بزنین"پسر گفت و اون دو سری به معنای خداحافظی تکون دادن.

"خوشبختانه به موقع رسوندنش وگرنه هردو دستش رو از دست میداد"دکتر گفت.

قلب تهیونگ گرفتو با فکر به اینکه ممکن بود جیمین دستاش رو از دست بده چشماش اشکی شد.

"الان حالش چطوره؟"اقای پارک با نگرانی پرسید.

"الان حالش خوبه دستاش رو بخیه زدیم اما بازم کمی زمان میبره تا ریکاوری بشه پس باید مراقبش باشین"

"ازتون ممنونم اقا میتونیم ببینیمش؟"جونگکوک با نگاه منتظرش پرسید.

"البته"دکتر گفت و لبخندی به نگاه بدون صبر پسر زد .




"همش تقصیره منه"اقای پارک با ناراحتی اه کشید و گفت تهیونگ و جونگکوک با تعجب نگاهش کردن و به سمت اتاق جیمین حرکت کردن.

"از وقتی جیمین کوچیک بود اینجوری میشد ،من زیادی بهش بها دادم اون هرچیزی که بخواد رو بدست میاره حتی اگه به قیمت اسیب رسوندن به خودش باشه و این وقتی بدتر شد که اون حادثه براش اتفاق افتاد."

"کدوم حادثه؟"تهیونگ پرسید و سکوت کرد.

"تو نمیدونی جیمین مبتلا به_"

"PTSD"

جونگکوک حرفش رو قطع کرد،درحالی که چشم های اقای پارک از تعجب گشاد شد.

"از کجا میدونی؟"اقای پارک درحالی که جونگکوک رو نگاه میکرد پرسید

"این چیزی بود که مادرم رو کشت"پسر با سردی گفت.

تهیونگ یخ زد و نگاهی به جونگکوک که حال خوبی نداشت انداخت.
اون هرگز نمیدونست که جونگکوک همچین چیزی رو گذرونده،برای تهیونگ درد داشت وقتی فهمید جونگکوک شاهد دردی که جیمین کشیده بود.

اقای پارک با چشم های پر از تاسف گفت."متاسفم که همچین چیزی میشنوم"

"مشکلی نیست"جونگکوک بی حوصله گفت   وقتی که حس کرد تهیونگ دستاشون رو توی هم‌ گره زده و با اون لبخند مستطیلیه معروفش سعی در اروم‌ کردنش داره نفسش رو بیرون داد.

"بیا بریم،جیمین حتما منتظرمونه"

"بریم"جونگکوک به ارومی لبخند زد و از گرمای دست تهیونگ لذت برد‌‌.

"میشه بدون من برین؟من کمی کار دارم که باید انجامشون بدم"اقای پارک درحالی که به دو مرغ عشق رو به روش لبخند میزد گفت.

"باشه"

اقای پارک اون دو رو تماشا کرد که چطور دست تو دست وارد اتاق جیمین میشن و پوزخندی زد."اسون تر از اون چیزی بود که فکرش رو میکردم"

تهیونگ قبل از اینکه در اتاق جیمین رو بزنه لحظه ای تردید کرید‌.

درباز شد و جیمین همونطور که روی تخت نشسته بود پا رو پا انداخته بود و دستاش بانداژ شده بود، سر تهیونگ پایین افتاد چون احساس گناه میکرد چه برسه به اینکه بخواد تو صورت جیمین نگاه کنه.

"خوشحالم که زنده اید"جیمین با تمسخر گفت و نگاه بدی بهشون انداخت.

"حالت خوبه جیمین؟"جونگکوک با چشمایی لبریز از نگرانی پرسید.

"خوبم به لطف کسی که داشت باعث میشد دستمو از دست بدم"

"من متاسفم جیمین"تهیونگ با سختی اب دهنش رو قورت داد،احساس گناه روی سینش سنگینی میکرد بخاطره اینکه نزدیک بود جیمین دستش رو از دست بده و جونگکوک مریض بشه.

"من بخشیدمت"جیمین با لبخند خبیثی که روی لباش نقش بسته بود گفت.

"واقعا؟"تهیونگ با اضطراب پرسید،اون احساس بدی داشت که جیمین اینقدر سریع بخشیده بودش و لبخند خبیثانه ای روی لبش نشسته.

"اره بخشیدمت چون مجبور بودم و دقیقا بخاطره اینکه دکتر گفت فعلا نمیتونم با دستم کار کنم"جیمین پوزخند شیطنت امیزی زد و رعشه ای به کمر اون دو انداخت.

"پس شما پسرا قراره تا وقتی من خوب بشم دستام باشین"

و این لحظه ای بود که اون دو فهمیدن که قراره بگا برن.






my husbandsWhere stories live. Discover now