part 18

2.5K 369 43
                                    

"کیم تهیونگ"جیمین جیغ زد و تهیونگ سریع وارد اتاق شد ،چشماش هنوز کامل باز نشده بود و موهاش بهم ریخته بود چون تازه از خواب بیدار شده بود فقط بخاطره پارک جیمینِ شیطان.

"نمیتونم پتو رو کنار بزنم"جیمین لباشو جلو داد و با چشمهای پاپی طور به تهیونگ خیره شد تهیونگ با استرس اه کشید و به جیمین کمک کرد پتورو کنار بزنه.

"چیزه دیگه ای میخوای؟"تهیونگ اروم گفت درحالی که داشت از درونش جیغ میکشید،اون و جونگکوک از وقتی جیمین از بیمارستان برگشته بود توی جهنم زندگی میکردن.

"میخوام مسواک بزنم و برم حمام و بعدش غذا بخورم"جیمین لبخند رضایت بخشی زد.

"باشه بیا بریم"

"و میخوام که تو منو ببری"جیمین با لبخند حیله گرش گفت.

"پارک جیمین ،پاهات سالمن"

"حتی اگه بتونم راه برم دستام اسیب دیده"

درحالی که جیمین لبخندی گشاد روی لبش بود و دستاشو باز کرده بود تهیونگ اخمی بهش تحویل داد براید استایل بلندش کرد و از اتاق بیرون رفت جیمین رو روی کانتر دستشویی گذاشت و شروع کرد به مسواک زدن دندوناش.

چشمای جیمین مشغول وارسیه صورت تهیونگ شد.

لعنتی تهیونگ خیلی جذاب بود.

"ذول زدن به منو تموم کن،داری منو میترسونی"پوزخندی روی لبهای تهیونگ خزید.

"ن...خ.یر من ذو..ل نزد..م به..ت"صورت جیمین سرخ شد و لکنت گرفت.تهیونگ روی کانتر درحالی که به جیمین خیره شده بود خم شد و لبهاش رو لیس زد.جیمین بزاق غلیظ شدش رو قورت داد و متقابلا به تهیونگ چشم دوخت،اون لبخند شیطون از لبهاش پاک نمیشد.

خون توی تمام بدن جیمین جریان پیدا کرد اروم از سرش گرفته تا قلبش که بدون پیش بینی داشت میکوبید.

وقتی دست تهیونگ به سمت باسنش رفت و با انگشت شصتش فشاری به کنارش وارد کرد جیمین بهم ریخت بعد خیلی ناگهانی تلنگری به پیشونی جیمین زد که ناله دردمندش بالا رفت.

تهیونگ جوری که انگار چندشش شده باشه گفت."نگو که انتظار داشتی ببوسمت اونم وقتی که داری مسواک میزنی"

جیمین همونطور که پیشونیش رو ماساژ میداد داد کشید."کی منتظر بوسه بود اخه"

"البته که همینطوره خودم میدونم که نمیتونی برا چشیدن مزه لبام صبر کنی "تهیونگ ابرویی بالا انداخت و جیمین رو اذیت کرد.

"خفه شو"جیمین درحالی که به تهیونگ چشم خیره میرفت غر زد و در جواب فقط پوزخندی تحویل گرفت.

بعد از اینکه به جیمین کمک کرد مسواک بزنه از روی کانتر پایین اوردش.

"لباساتو دربیار"تهیونگ گفت و جیمین براش ابرویی خم کرد.

تهیونگ با اخم گفت."لعنتی جیمین فقط دربیار لباستو  تا بتونم بشورمت"

"اوکی،چشماتو ببند"پسر نگاهی به معنای"واقعا" به جیمین انداخت و چشماشو بست.

بعد از چند ثانیه با بی صبری چشماش رو باز کرد و دید که جیمین هنوز تیشرتش تنشه،هنوز اون لباسای لعنتی توی تنش بود.

"پارک جیمین"تهیونگ جیغ زد.

"نمیتونم درشون بیارم خوب"پسر لباشو جلو داد تهیونگ درحالی که تو مرز انفجار بود،خودش رو به جیمین نزدیک تر کرد.

جیمین دستاش رو بالا برد اما با نزدیک شدن تهیونگ دیگه حرکتی نکرد.

"داری چیکار میکنی؟"جیمین گفت و صورتش برق زد.
"بزار کمکت کنم جیمین،نمیخوام برای مدرسه دیر بشه"تهیونگ با لحن کلافه ای گفت.

"اوکی"جیمین اهی از سر شکست کشید و گذاشت تهیونگ لباسش رو دربیاره در همین حین سایه ای صدرتی رنگ روی صورتش نشست.

تهیونگ از دیدن منظره رو به روش مبهوت شد ،بدن فوق العاده جیمین دقیقا رو به روش بود و میخواست امتیاز مارک کردن اون پوست شیری رنگ و هیکی گذاشتن روش رو داشته باشه.

جیمین پوزخندی زد چون متوجه نگاه لبریز از شهوت پسر بزرگتر بود.

"خوبه"جیمین به اینکه تهیونگ توی تلاطم بود پوزخند زد.

"کمکم کن وان رو پر کنم" تهیونگ با خستگی سری تکون داد و به سمت وان رفت.

"اوه راستی من میخوام ابش گرم باشه"

"جیمین تو واقعا خوبی؟میخوای من بهت غذا بدم؟"یونگی با نگرانی پرسید،اونا درحال حاضر توی کافه تریای مدرسه نشسته بودن.

"واای هیونگ گفتم خوبم"جیمین بخاطره سوال تکراری که یونگی مدام میپرسید چشماش رو توی حدقه چرخوند.

"اما جیمین مشخصه که نمیتونی با این دست غذا بخوری،اون دوتا عوضی کجان هر جایی که هستن موظفن بیان و همین الان مواظب تو باشن "یونگی اشاره کرد.

جیمین به بهترین دوستش گفت."بهشون نگو عوضی اونا چندروزه به کونشون تکون دادن و دارن کمکم میکنن و قرارم نیست که هرروز کنار من باشن به هرحال اونا هم کارای شخصیه خودشونو دارن "

"اینه اون کارِ شخصی که میگی"یونگی با تمسخر گفت و به وسط سالن کافه تریا اشاره کرد.

جیمین به جایی که یونگی اشاره کرد نگاه انداخت و دید رزی به تهیونگ چسبیده و دارن باهم میگن و میخندن.

چشمای جیمین از حسادت ابری شد و دستاش مشت‌.

فورا از جاش بلند شد و بدون توجه به یونگی که اسمش رو صدا میزد و میگفت برگرده به سمت اون دو نفر رفت.

"کیم تهیونگ"جیمین فریاد زد و توجه رزی و تهیونگ رو به خودش جلب کرد.

"جیمین ایندفه دیگه نه"تهیونگ با خودش گفت ،وقتی دید جیمین داره به سمتشون میاد با استرس اه کشید.

جیمین به تهیونگ شکست خورده پوزخند زد و گفت"هیونگ من گشنمه بیا بهم غذا بده"






my husbandsWhere stories live. Discover now