part 44

1.3K 255 28
                                    

جیمین با اخم گفت"که اینطور".

"و اینکه فقط داشتم شوخی میکردم"نخودی خندید و قبل از اینکه اون دو بتونن حرفش رو هضم کنن فرار کرد‌.میخواستن دنبال پسر بدون اما قبلش با صدا زده شدن بازیکنا از توی بلندگو پشیمون شدن.

"ارهه تهیونگ خودشه،خدای من کووووک"جیغ های بلند از دهن جیمین بیرون می اومد و پرده گوش همه رو نابود میکرد.

"جوووووووونگ‌کوک"پسر وقتی جونگ‌کوک توپ رو توی سبد انداخت جیغ کشید.

یونگی چشم غره ای به پسر رفت و گوشاش رو پوشوند.

"پسرا نگران نباشین،من بعد از مسابقه بهتون بلوجاب میدم"جیمین بلند جیغ کشید و باعث شد نفس همه از حرفش بند بیاد و با چشم های گشاد شده بهش نگاه کنن.

دوتایی به طرف همسرشون برگشتن و بوس پروازی به همراه چشمک براش فرستادت.

جیمین با صدای بلند گفت."اوه خدای من یونگی دیدیشون خیلی کیوتن"

"نه ندیدم"یونگی با تمسخر گفت،با دیدن اینکه جونگ‌کوک اشتباهی توپ رو انداخت و تهیونگ تونست گل بزنه غر غر کرد.

جیمین اروم سرش رو پایین انداخت تا خودش رو از چشم های تیره و تار بقیه مخفی کنه ناگهان احساس سرگجیه کرد و سر درد به سراغش اومد،سریع برای نیوفتادن از صندلی کمک گرفت و اروم از استادیوم بیرون رفت.

یونگی کنارش رو نگاه کرد و دید که پسر داره میره،از جاش بلند شد و پشت سر پسر راه لفتاد.

"جیمین حالت خ_"

و صدای جیغ بدی از دهن یونگی با دیدن غش کردن جیمین و افتادنش روی زمین بیرون اومد.

یونگی مجبورا از کنار در عقب رفت و دید که پرستار مدرسه اروم داره جیمین رو معاینه میکنه،پسر وقتی جیمین از خستگی غش کرد هنوز میتونست صدای جیغ های بلند از توی استادیوم رو بشنوه حتی نمیتونست به این فکر کنه که ممکنه از طرف اون دوتا جیمین مورد ازار و اذیت قرار گرفته باشه،اگه این واقعیت داشت یونگی بدون تردید بهشون اسیب میزد اما الان وضعیت جیمین مهم بود،پرستار مدرسه اروم در رو باز کرد و گفت پسر میتونه داخل بره یونگی اب دهنش رو قورت داد و وارد اتاق شد.

"جیمینا حالت خوبه؟"با نگرانی پرسید و دست جیمین رو گرفت و پسر با نرمی لبخند زد.

"من خوبم هیونگ"جیمین گفت و یونگی نفسش رو از راحتی بیرون داد.

"تبریک میگم"هردو صدای پرستار رو که با لبخند گشاد شده نگاهشون میکرد شنیدن و سوالی از رفتارش ابرویی بالا انداختن.

"تو یک ماهه بارداری"پسر گفت و دهن جیمین و یونگی از تعجب باز موند.

""منظورت چیه من باردارم؟"با ناباوری و چشم های گشاد شده به پرستار خیره شد.

my husbandsWhere stories live. Discover now