part 26

2.3K 386 13
                                    

"باشه اما هروقت احساس ناراحتی کردی بهم بگو"نامجون با نگرانی خطاب به دوست پسرش گفت،جین خندید و محکم دوست پسرش رو بغل کرد اون دو صدای زنگ رو شنیدن،"من باز میکنم"جین گفت و بوسه ای رو گونه دوست پسرش گذاشت و به طرف در دوید.

در رو باز کرد و با دیدن تهیونگ و دو همسرش چشماش از تعجب گشاد شد.

"اونا واقعا اومدن"جین نفسش رو بیرون داد.

"هیونگ قراره ما رو همینجوری سرپا نگهداری؟"تهیونگ پرسید جین چشمی براش چرخوند و کنار رفت تا اونا وارد بشن.

"خوب این جونگ‌کوک و اینم جیمین"تهیونگ به دوتا همسرش که از روی ادب تعظیم کرده بودن اشاره کرد.

جین با لحن عجیبی گفت"من جین هستم و اینم دوست پسرم نامجون" از اینکه اون دو بهشون تعظیم کرده بودن سوپرایز شد.

"تهیونگ درموردتون خیلی حرف زده"نامجون توضیح داد و لبخندی رو صورتش نشست و چال گونه عمیقش رو به نمایش گذاشت.تهیونگ لبخند فیکی زد و چشم غره ای به نامجون رفت.

"مشخصه"دوتا پسر گفتن و لبخند مفتخری روی لباشون نشست و به تهیونگی که با استرس نگاهشون میکرد لبخند زدن.

دوباره صدای زنگ اومد جین با گیجی به در نگاه کرد با تعجب نگاهی به تهیونگ انداخت.

"ته، تو کسیو دعوت کردی؟"

"ممکنه دعوت کرده باشم"تهیونگ گفت و سرش رو خاروند و وقتی صدای جیغ جین رو شنید براش زبون دراورد و به سمت در دوید.

جین با خستگی اه کشید و نامجون برای دلداری ضربه ای به کمرش زد.

هوسوک درحالی که دو بطری شراب دستش بود گفت"بیاین امشب مست کنیم"

تهیونگ توی گوش جونگکوک زمزمه کرد."از دوستت خوشم‌ اومده"

"ادم بد سلیقه ای هستی"جونگکوک با تمسخر گفت و چشم غره ای به هوسوک رفت

"هنوز از اینکه هوسوک رو دعوت کردم از دستم عصبانی هستی؟من که گفتم متاسفم"تهیونگ به پسر بلند تر گفت و بلافاصله با اون لبخند مستطیلیه درخشانِ معروفش دل پسر رو اب کرد و باعث شد بوسه ای سبک روی لبای تهیونگ بزاره.

جیمین با دیدن اینکه اون دوتا چقدر بهم توجه نشون میدن لباشو جلو داد درحالی که اون چسبیده بود به نامجون و داشت کمکش میکرد تا ظرفارو بشوره.

نامجون با خنده گفت."حسود"

"من حسود نیستم"جیمین چشمی چرخوند و بدون اهمیت به نامجون کارش رو ادامه داد.

"خوب بیاین جرعت یا حقیقت بازی کنیم"هوسوک پیشنهاد داد و یونگی سریعا قبولش کرد.

جیمین میدونست که یونگی خیلی وقته کراش عمیقی روی هوسوک داره اما جیمین ندیده بود یونگی توی تولد جین لحظه ای تنها باشه.

my husbandsWhere stories live. Discover now