part 40

1.6K 273 21
                                    

تهیونگ توی مراسم خاکسپاری رو به روی جسد پدرش نشسته بود تعدادی از دوستای مدرسه ش هم حضور داشتن،همه مردم لباس مشکی به تن کرده بودن و برای مردِ مرده دعا میخوندن،با ناامیدی برای پسری که از مرد باقی مونده بود سر تکون میدادن.جیمین و جونگ‌کوک اروم قدم برداشتن و کنار پسر روی زمین نشستن.

"حالت خوبه؟"جیمین با نگرانی پرسید و دستش رو روی شونه تهیونگ گذاشت.

تهیونگ به دو همسرش گفت"اره خوبم" معلومه که توی اون لحظه بیشتر از این نمیتونست خوشحال باشه.

اون مرد براش چیزی به جز درد نداشت که بلاخره مرده بود و اون از این بابت خوشحال بود.

"تو پسر کیمی درسته؟"اقای جئون گفت و همراه با اقای پارک و تمینی که پشتشون بود به طرفشون قدم برداشتن.

"باید خیلی ناراحت شده باشی"اقای پارک گفت و با ناراحتی به تهیونگ نگاه کرد.

"متوجه شدم که نیمه شب بهش شلیک شده،نظری درمورد اینکه کار کی بوده نداری؟"

"متاسفم نظری ندارم"تهیونگ جواب داد و اقای جئون سری تکون داد.

"بیخیال جئون چطور میتونی همچین چیزیو از پسر بیچاره بپرسی"اقای پارک گفت و به تهیونگ نگاه انداخت و بهش لبخند زد.

تهیونگ متقابلا بهش لبخند زد صرفا بخاطره اینکه اون مرد شبیه جیمین بود حداقل از بابت اینکه پدر یکیشون ادم خوبی بود خوشحال شد یا شاید هم اون فکر میکرد ادم خوبیه.

اگه فقط حقیقت رو میدونست.

پسر اهی کشید و نگاهی به چشم های جونگ‌کوک که نگاه مرگبارش رو به پدرش داده بود انداخت.

"لطفا مواظب خودت باش"اقای پارک گفت و نگاهی به جیمین و جونگ‌کوک انداخت"و همینطور از همسر‌هات"مرد بهشون گفت،سری براش تکون دادن و بهش تعظیم کردن و مرد اونجارو ترک کرد.

"نگران نباش بچه مطمئن باش قاتل رو پیدا میکنم"اقای جئون گفت"موفق باشی بچه"مرد گفت و ضربه ای به شونه تهیونگ زد و رفت.

جونگ‌کوک با کنایه زمزمه کرد."ادم دورو و متظاهر"

"حتما باید بی ادبی کنی کوکی"جیمین با تمسخر گفت وچشمی چرخوند.

"متاسفم برای از دست دادنش"تمین با نرمی گفت و به جیمین نگاه کرد و پشت سر رییسش راه افتاد.

"همین الان میخوام برم خونه"تهیونگ گفت و اون دو برای موافقت سرشون رو تکون دادن.

اقای پارک ایستاد و به اون سه نفر نگاه کرد و وقتی دید از اونجا رفتن گفت"میخوام کسی رو که کیم رو کشت پیدا کنی"به دلایلی به اون سه نفر مشکوک بود.

"بله قربان"تمین گفت و تعظیمی به رییسش کرد.

"اول هم از اون سه نفر شروع کن"


my husbandsWhere stories live. Discover now