جونگکوک روی کانتر لم داد و اهی شکسته از دهنش خارج شد.
اون فقط میخواست مثله بقیه ادمای نرمال عاشق بشه.
اما چرا اینقدر سخت بود.
چرا اون مجبور بود متفاوت باشه.
میخواست بره به پسر کوچکتر سر بزنه اما با زنگ خوردن گوشیش توی بدترین زمان از روی ازردگی ناله ای کرد.
قبل از اینکه تلفن رو جواب بده هوفی کرد"سلام،کی هستی؟"با عصبانیت پرسید.
"سلام من دارم با جونگکوک صحبت میکنم؟"وقتی جونگکوک گفت خودشه صدای فرد پشت خط ناامید شد."من کیم نامجونم دوست تهیونگ،اون خیلی مست کرده میتونی لطفا بیای اینجا دنبالش؟"صورت خشمگین جونگکوک به صورت اخمو تغییر کرد و با نگرانی گفت."حالش خوبه؟الان میام دنبالش،ادرس رو برام بفرست"
با سرعت ژاکتش رو پوشید و دوید.
میتونست برای عذرخواهی کردن از جیمین صبر کنه الان تهیونگ بود که اهمیت داشت.
کسی که سمت دیگه قلبش رو گرفته بود.
جونگکوک وارد اون مکان شلوغ شد،زنا و مردا روی استیج رقص استریپ میکردن و منظره خوبی برای نگاه های گرسنه کسایی که بهشون پول میدادن ساخته بودن و این برای جونگکوک تهوع اور بود،با دیدن نامجون که داشت براش دست تکون میداد پیداشون کرد و سریع به سمتشون رفت."ته کجاست؟"بخاطره سروصدا داد زد.
نامجون متقابلا با صدای بلند جواب داد."توی پیست رقص"
جونگکوک به سمت پیست رقص رفت ،اونجا پر از خدمه های زن و مرد بود و همینطور ادم های نیمه برهنه که بقیه دستمالیشون میکردن از بازو کمرش گرفته میشد اما اون بازم بدون توجه به راهش ادامه داد و دنبال تهیونگ گشت.
تا وقتی که دید کسی داره توی پیست رقص به تهیونگ ور میره،سریع خودش رو به اونجا رسوند و به تهیونگ چنگ زد و کشیدش و چشم خیره ای به مرد رفت.
مرد فریاد کشید."چه مرگته؟"
"جونگکوک به مرد اهمیت نداد و به طرف تهیونگ برگشت"حالت خوبه ته؟"
"همسرم اینجاست"تهیونگ نخودی خندید و به پسر بلندتر چسبید.
مرد شوکه شده پرسید"تو ازدواج کردی؟"
"اره پس گورتو کم کن"جونگکوک گفت و نگاه سختی به مرد انداخت ،مرد نگاهی تمسخر امیز به جونگکوک کرد و رفت.
پسر به طرف تهیونگ خندون برگشت"بیا بریم خونه"
"اما نمیخوام بیام"تهیونگ با چشم های پاپی طور و لب هاش غنچه شده گفت،جونگکوک با استرس اهی کشید و تهیونگ رو براید استایل بغل کرد،قبل از اینکه همراه با تهیونگی که داشت غر غر میکرد از کلاب بیرون بره سری برای نامجون تکون داد.
نامجون با ناباوری زمزمه کرد."واو،نمیتونم باور کنم اون واقعا اومد دنبالش"
پسر درحالی که به گوشیش نگاه میکرد گفت."اما چرا اون هنوز زنگ نزده شیفتم دیگه داره تموم میشه"
با ضربه ای که به شونش خورد پشت سرش رو نگاه کرد.
"سوپرایز"دوست پسرش جیغ زد.
"جین هیونگ،نگفته بودی قراره بیای"چهره مشوشش با یه لبخند تغییر کرد.
"چونکه دلم برای جونیم تنگ شده بود"جین گفت و موهای پسر کوچکتر رو بهم ریخت."اما فکر کنم تهیونگو دیدم"
"اره با جونگکوک بود"
جین با تعجب پرسید"چی؟"
"منظورت اینه با جئون جونگکوک همسرش بود؟"جین پرسید و نامجون سری به تایید تکون داد.
جونگکوک برای بار هزارم اه کشید چون همسرش کسی بود که هر شخصی از کنارشون رد میشد با تمام وجودش فریاد میزد که جونگکوک همسر خوشتیپشه و باید ازش دور بمونن چون جونگکوک فقط مال خودشه.
بلاخره تهیونگ رو سوار ماشین کرد ،وقتی جونگکوک داشت کمر بند رو برای تهیونگ میبست پسر با گذاشتن دو دستش روی صورت جونگکوک باعث تعجب پسر بلندتر شد.
تهیونگ با چشم هایِ قهوه ایه کهکشانیش به چشم های اهو مانند جونگکوک خیره شد و گفت."چقدر میتونی جذاب باشی اخه؟"
از این اظهار نظر صریح تهیونگ گونه های جونگکوک قرمز شد.
"من جذاب نیستم،بزار کار_"حرف جونگکوک با فرود اومدن لب های تهیونگ روی لب هاش قطع شد.
جونگکوک به بوسه جوابی نداد،اون واقعا از اینکه تهیونگ توی این لحظه داشت میبوسیدش سوپرایز شده بود.
تهیونگ لب پایین جونگکوک رو گاز گرفت تا نفس بکشه ،ناگهان جونگکوک به خودش اومدو متقابلا تهیونگ رو بوسید.
تهیونگ صورت جونگکوک رو رها کرد و دستاش رو روی گودی کمرش گذاشت،جونگکوک اروم دستاش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد و جلو کشیدش.
لبهاشون با نیاز و اشتیاق گره خورده بود،هردو غرق خوشی و احساسی که نسبت به هم داشتن بودن.
قلب های خالیشون اروم اروم با اکو تپش های قلب هایی که داشتن احساسات جدیدی رو تجربه میکردن از گرما پرشد.همونطور که محکم همدیگر رو گرفته بودن و بدناشون تحت تاثیر این احساسات میلرزید عقب کشیدن،جونگکوک قبل از اینکه تهیونگ به عقب هولش بده ناله ای کرد.
با ذول زدنشون بهم تونستن گرما و راحتی رو از چشم های همدیگه حس کنن.
جونگکوک این راحتی رو میشناخت این احساسات رو،احساساتی که هرچقدرم تلاش میکرد اما بازم نمیتونست ازشون فرار کنه.
و قرار نبود دیگه ازشون فرار کنه.
YOU ARE READING
my husbands
Fanfictionwriter:@candymicheal فیک ترجمه ای یه دل سرد و دردسر ساز به اسم جئون جونگکوک یه فاک بوی به اسم کیم تهیونگ یه پولدارِ لوس و خرابکار به اسم پارک جیمین چه اتفاقی میوفته وقتی پدراشون اونارو مجبور به یک ازدواج ناخواسته برای طمع منفعتشون بکنن؟ اونا مثله...