part11

2.8K 461 62
                                    

رزی نگاهی به سرتاپای جیمین انداخت و گفت"نمیدونم تهیونگ توی تو چی دیده که با افعی مثه تو ازدواج کرده".

جیمین با پوزخند گفت"سادس،من خوشگل ترم همینطور باسنم بهتر از هرزه ای مثله توعه".

از رک بودن جیمین صدای خنده توی کافه تریا بالا رفت.

رزی با دندون های چفت شده گفت"توی عوضی" و سیلی به صورت جیمین زد.

"تو به من سیلی زدی؟"جیمین نگاهی به دختر  که بهش پوزخند میزد انداخت.

"چیه؟نمیتونم به اشغالی مثه تو سیلی بزنم؟"

"تو به من گفتی اشغال؟"

جیمین وقتی سیلی رزی رو بهش برگردوند یکدفه دستی کمرش رو گرفت و خیلی محکم هولش داد جوری که خیلی بد روی زمین افتاد و یونگی به سمتش دوید.

"رزی حالت خوبه؟"تهیونگ درحالی که داشت بدن رزی رو چک میکرد پرسید،از واکنش تهیونگ لبخندی روی لب های رزی خزید که رزی سریع لبخندش رو جمع کرد و لباش رو برای تهیونگ جلو داد.

"اوپا اون بهم اسیب زد"دختر درحالی که به جیمین اشاره میکرد گفت.

تهیونگ با شنیدن حرفای رزی چشماش تاریک شد.

تهیونگ به چشم های جیمین نگاه کرد و گفت"زده به سرت جیمین ؟چرا برای رزی قلدر بازی دراوردی ؟عقلتو از دست دادی،اوه حالا میخوای ادای شوهرارو دربیاری؟".

جیمین احساس کرد توی همین نقطه ای که ایستاده کسی داره میکشتش،حس کرد یکی انگار داره چندبار پشت سر هم بهش چاقو میزنه حرفایی که از دهن تهیونگ بیرون میومد حکم چاقویی رو داشت که توی بدنش فرو میرفت"

برای لحظه ای تهیونگ با دیدن اشک هایی که تو چشم های جیمین میدرخشیدن هول کرد.

"تو کوری،مگه ندیدی اون اول به جیمین سیلی زد؟"یونگی درحالی که دستاش مشت شده بود فریاد کشید و نگاهی به تهیونگ انداخت و نزدیکش شد.

"هیونگ من خوبم"جیمین سریعا بین اون دو قرار گرفت و مانع یونگی شد تا با تهیونگ دعوا نکنه.

"حالت خوبه مینی؟گونت قرمزه"یونگی گفت و گونه جیمین رو نوازش کرد.

کمی بعد تهیونگ چشم غره ای به یونگی رفت.

به دلایلی تهیونگ به نزدیکیه بین جیمین و یونگی حسادت کرد،اون بخاطره اینکه یونگی اینجوری دستای جیمین رو گرفته بود عصبانی شد.

اما اون حق داشت که حسادت کنه،وقتی خودش دلیل درد جیمین بود؟

دلش میخواست به سمت جیمین بدوه و برای اسیب زدن بهش معذرت خواهی کنه.

اشکاش رو پاک کنه و بگه مشکلی نیست،اما رزی اونجا بود.

مردم شروع به پچ پچ و فیلم گرفتن کردن .

"بسه هیونگ،من حالم خوبه"جیمین گفت و لبخند بیجونی زد.

"نه خوب نیستی"صدای ناگهانی باعث شد حرف جیمین قطع بشه.

همه چشم ها به سمت منبع صدا رفت و اونجا جایی بود که جئون جونگکوک ایستاده بود ، توی دهنه در کافه تریا،هردو دستش توی جیبش بود.به سمت جیمینی رفت که بین جمعیت شلوغ ایستاده بود جونگکوک عصبانی به نظر میرسید.

خیلی عصبانی.

جیمین گفت"تو اینجا چیکار میکنی جونگکوک؟".

جونگکوک به چشم های اشکیه جیمین نگاه کرد،دیدن هق هقش درحالی که لبش رو میگزید عصبانی تر از قبلش کرد.

نگاهی به تهیونگ انداخت،کسی که از شرم سرش رو پایین انداخته بود،کسی که جرعت نمیکرد به صورت جونگکوک نگاه کنه.

"اگه تو یه جئونی ، باید نشونش بدی"جیمین نگاه سوالی به جونگکوک انداخت قبل از اینکه جونگکوک به سمت رزی برگرده و سیلی توی گوشش بخوابونه که پرت بشه عقب و همه رو شوکه کنه.

"رزی"تهیونگ به سمت رزی دوید ،کسی که صورتش متورم شده بود و بخاطره درد سمت چپ گونش گریه میکرد.

"جیمین،این رفتاریه که یه جئون با یه هرزه میکنه"جونگکوک گفت،و دستش رو دور کمر باریک جیمین حلقه کرد انگار که برای محافظت از جیمین گارد گرفته بعد نگاهی به تهیونگ و هرزش انداخت.

"این بخاطره همسرم بود بِچ"جونگکوک بالحن ترسناکی گفت که رعشه ای به کمر همه بیوفته،به جز جیمین کسی که خوشحالی رو توی قلبش حس کرد.

جیمین توی ذهنش نتیجه گیری کرد‌.

اوه خدای من اون منو همسرش صدا زد.

همسرِ لعنتیش

"بیا بریم"همچنان کمر جیمین رو گرفته بود و از کافه تریا بیرون بردش.

"من هیچوقت فکر نمیکردم جونگکوک در مقایسه با اشغالی مثه تو پسر خوبی باشه،جای تعجب نداره،هرگز نباید کسی رو از روی ظاهرش قضاوت کرد."

یونگی گفت بعد تنه ای به تهیونگ زد و رفت.

my husbandsWhere stories live. Discover now