part33

575 96 27
                                    

یه جی چرخی به گردنش داد و بعد از شکستن قلنج هاش، سمت یونگی برگشت. به طرز عجیبی دیگه اون حس نفرتی که نسبت به یونگی داشت کاملا از بین رفته بود. بیشتر بدخلقی ها و لجبازی هاش فقط محض این بود که نشون نده گاردش تا چه حد در برابر یونگی پایین اومده.

یونگی نگاهی به دختر که بدون پلک زدن بهش خیره بود، ابروش از تعجب بالا پرید.

دستش رو جلوی یه جی تکون داد و با نگرفتن واکنشی ازش، کف دو دستش رو جلوی صورت دختر محکم بهم کوبوند.

یه جی با ترس توی جاش پرید و با دیدن یونگی که با دستهایی که هنوز رو هوا بود و با احتیاط ازش میپرسید: حالت خوبه؟

اولش کمی دست پاچه شد ولی بعد خودش رو جمع کرد و با جیغ و داد به یونگی توپید: این چه کاری بود؟ روح از تنم جدا شد..نمیشد فقط صدام بزنین؟اصلا ..

یونگی‌ که کاملا به این یک دفعه جنی شدنای دختر مقابلش عادت کرده بود، وسط حرف دختر پرید: انقدر جیغ و داد نکن.. آروم تر دختر..چندبار صدات زدم منوجهم نشدی مجبور شدم اینکارو کنم..حالام بجای غر زدن و کر کردن گوش من برو به ادامه تمرینات برس.

یه جی موهاش رو پشت گوشش زد و بدون نشون دادن هول کردنش شروع به دویدن کرد.

نمیدونست توهم زده یا نه ولی بنظر می‌رسید یونگی جدیدا خیلی در برابرش نرمش به خرج میده.

یونگی قبلی توی ابن موقعیت تا یه جی رو بخاطر پروییش به غلط کردن نمی‌نداخت بیخیال نمیشد.

در همون حال یونگی فقط کمی زیادی به دختر خیره مونده بود..

زمانی که متوجه شد زیادی به دختر خیره مونده هول کرده نگاهش رو به جای دیگه ای دوخت و بعد از مدتی اخمی کرد و غر زد: اصلنشم من استادشم...بعنوان یه استاد فقط بهش خیره شدم تا حرکاتشو زیرنظر بگیرم تا یه وقت خطایی ازش سر نزنه..

- آره هیونگ.. تو راست میگی..فعلا همینجوری خودتو قانع کن تا ببینیم چی میشه.

یونگی با شنیدن صدای هیونجین پشت سرش سمتش برگشت و با تحلیل حرفایی که ازش شنیده بود چشم غره ای بهش رفت و توپید: به تو چه بچه؟ مگه فوضولی؟

هیونجین لبخندی که میرفت تا روی لبش بشینه رو کنترل کرد و با سرفه‌ی دروغی صداش رو صاف کرد و از یونگی که بهش نگاه نمیکرد پرسید:فیلیکس رو ندیدی هیونگ؟ از صبح که رفته دیگه ندیدمش.

یونگی دستی یه چونش کشید و جواب داد: چند ساعتی میشه که رفته شهر.

هیونجین متعجب خودش رو جلو کشید و گفت: رفته شهر؟ دوباره؟ چرا هرروز داره میره اونجا؟

یونگی که خودشم راجب این مسئله کنجکاو بود شونه ای بالا انداخت و جواب داد: نمیدونم..میگه میره تا یه سر و گوشی آب بده ولی دروغ میگه مطمئنم که واسه یه کاری میره اونجا
هیونجین نگران نوچی کشید و گفت: آخه چه کاری؟

Vesta | taekook |Where stories live. Discover now