part39

560 96 39
                                    

این سوک با چشمهای سرخ از گریه چندساعت قبلش، نگاهی به نوزاد پتوپیچ توی آغوشش انداخت.

نوزاد که مدتی قبل از شیر یکی از زنهای قبیله که جدیدا بچه دار شده بود، خورده بود؛ به خواب رفته بود.

لی که کمی عقب تر نشسته بود،جلو اومد. چشمهاشو بست و دستش رو روی پیشونی بچه گذاشت. بعد از مدتی چشمهاشو باز کرد و درجواب نگاه منتظر بقیه گفت: تمام قدرت سنگ رو درونش داره.

جیمین لبش رو گزید و مردد پرسید: حالا باید چیکار کنیم؟

نامجون متفکر گفت: از دیروز تا الان کل شهر بهم ریخته، یوچان کل ارتش سرخ رو برای پیدا کردن این بچه به کار گرفته.

لی اخمی کرد و گفت: نباید بذاریم دست هیچکدومشون به این بچه برسه.

جونگکوک درحالی که یک دستش دور کمر تهیونگی که سرش رو به شونش تکیه داد پیچیده بود، گفت: هیونجین و فیلیکس صورتشون رو پوشونده بودن، اما چهره یه جی لو رفته..رفت و آمد به شهرمون خیلی باید محدود و با احتیاط باشه..نمیتونیم ریسک کنیم، نباید بذاریم کس دیگه ای لو بره. تا یه مدت هیچکس حق نداره پاشو توی شهر بذاره‌.

تهیونگ توجهی به مکالمشون نداشت،تمام مدت خیره به نوزاد توی بغل مادرش بود.

به آرومی سرش رو از روی شونه جونگکوک بلند کرد، خودش رو نزدیک مادرش کرد و توجه بقیه رو به خودشون جلب کرد.

با صدای گرفته رو به مادرش گفت: میشه بغلش کنم؟

این سوک لبخند مهربونی زد و بچه رو توی آغوش تهیونگ گذاشت.

تهیونگ سرش رو نزدیک گردن نوزاد کوچیک برد و دم عمیقی از گردنش گرفت.
بغضی که دوباره درحال شکل گرفتن بود رو به زور کنترل کرد و پیشونیش رو با ملایمت به پیشونی نوزاد چسبوند.

با ول خوردن نوزاد، تهیونگ پیشونیش رو از پیشونی نوزاد جدا کرد و ازش فاصله گرفت.

نوزاد که بیدار شده بود، چشمهای مشکی و درشتش رو باز کرد و با نگاه گنگی به تهیونگ خیره شد.

تهیونگ لبخند محوی زد. انگشت دستش رو جلو برد و توی دستهای باز نوزاد گذاشت. با مشت شدن دست نوزاد دور انگشتهاش، چند قطره اشک از چشمهاش روی گونه نوزاد افتاد.

جین که دست به سینه گوشه ای کنار هوسوک نشسته بود پرسید: اسمشو چی میزارین؟

یه جی مردد درحالی که نگاه ناراحت و مضطربش بین تهیونگ و این سوک میچرخید، گفت: بانو همیشه میگفتن اگه بچشون پسر بشه اسمش رو ایل هوا میذارن.

تهیونگ خم شد و بوسه ای روی پیشونی نوزاد گذاشت و گفت: به دنیا خوش اومدی ایل هوا کوچولو

بچه رو به سرعت به مادرش داد و از اونجا -کلبه جین- بیرون زد.

Vesta | taekook |Where stories live. Discover now