جونگی و دوستش با تعجب بهم نگاه کردن و جونگی با لبخندی لب زد : انگار دخترامون از قبل همو میشناسن .
پدر رزی هم لبخندی زد و گفت : دخترم چجوری باهم آشنا شدید ؟!
رزی اومد حرف بزنه که یهو جیسو با دستش جلوی دهنشو گرفت و با لبخندی از خجالت بجای رزی گفت : چیزه؛ شام نخوریم ؟! من خیلی گشنمه ..
رزی با ناخنک گرفتن از جیسو اونو از خودش دور کرد و خیلی جدی روی صندلی کنار پدرش نشست و حرفی نزد؛ جیسو هم با لبخند مصنوعی روبه روی رزی نشست و پدرشم کنارش نشست انگار این مجازاتی بود که سر راهش قرار گرفته بود * پوفففف این دختره رو مخ چرا باید باهاش سر یه میز شام بخورم آخه ؟! .. * آروم سرشو بلند کرد و با دیدن رزی که در سکوت خودش رفته تو فکر و خیلی حرف نمیزنه یهو دلش خواست باهاش حرف بزنه ولی رزی متوجه نگاه هاش شد و سرشو بلند کرد برای همین جیسو حرفی نزد و بجاش گوشیشو برداشت تا از بدبختی هاش با جنی حرف بزنه .
جیسو : جنی آنی ؟!
خیلی طول نکشید که جنی جوابشو با " آره " داد و جیسو هم بالافاصله شروع کرد به تایپ کردن .
جیسو : حدس بزن الان کجام ..
جنی : کجایی ؟! ..
جیسو شکلک تعجبی براش فرستاد و بعد نوشت : من اینو دارم از تو میپرسم خنگ خدا ..
جنی : خب من از کجا بدونم تو کجایی !! ..
جیسو یهو جلوی باباش و بقیه صداش بلند شد : ایششش دختره خنگ ..
بعد که متوجه بلند حرف زدنش شد آروم سرشو بلند کرد و نگاهش به رزی و پدرش افتاد که دارن نگاش میکنن * لعنتی دارن نگام میکنن؛ میخوام از خجالت بمیرم خلاص شم * خواست پیام بفرسته برای جنی که باباش گوشیشو ازش گرفت و با گفتن " همش سرت تو این گوشیت نباشه و کمی حرف بزن " دوباره با لبخندی نگاهشو به دوستش داد و شروع کردن به حرف زدن با هم .
جیسو و رزی نگاهشون بهم افتاد و با بالا بردن ابروهاشون عصبانیت هاشون رو بهم بروز میدادن
جو بین رزی و جیسو داشت به فحش دادن میرسید
که یهو با نگاه پدراشون با لبخند مصنوعی خودشونو خوشحال و راضی نشون دادن .* ببینش چجوریم میخنده ایششش؛ وایسا ببینم
اون چیه ؟! .. * جیسو چشماشو ریز کرد و با دقت
به گردنبد دور گردن رزی نگاه کرد * از اون گردنبدو
که منم دارم !! .. *خونه ی جنی
* جنی *
برای بار دوم لیسا داشت جنی به خونه اش میرسوند ولی اینبار با یه تفاوت اونم نوع رابطه ای که قرار بود تو آینده داشته باشن بود . با خجالت سرشو پایین گرفته بود که لیسا با لبخندی لب زد : نمیخوای پیاده شی ؟!
سرشو بالا گرفت و غرق چشماش شد با سکوت بینشون منتظر یه بوسه از لبای سکشیش بود اما انگار اون می خواست جنی رو تو همون خماری فعلا بزاره و هیچ حرکتی نزد برای همین جنی آروم از ماشینش پیاده
شد و خواست بره که با صداش دوباره سرشو به داخل ماشین برد و با حرکتی که لیسا انجام داد درون قلبش دوباره آتیش بازی راه افتاد؛ لیسا با بوسیدن انگشتش
و گذاشتن همون انگشت روی لبای جنی حس عجیبی بهش دست داد . غافلگیر شده بود انگار خیلی باملاحظه و سخت پسند بود اون غیر از جذابیت هاش و ثروتش یه دختر رمانتیکم بود و همین جنی رو بیشتر خمار کرد.لیسا : حالا میتونی بری .
جنی بدون اینکه حرفی بزنه با کلی ذوق رفت خونه و مثل همیشه مستقیم خودشو روی تختش پرت کرد و با تصور اون بوسه ی غیر مستقیمش شروع کرد هوایی مشت زدن و جیغ کشیدن .
روی تختش دراز کشید و به سقف خیره شد * چرا به دست آوردنت اینقدر سخته لالیسا ؟! ولی اون بوسه *
داشت بخاطرش سرخ میشد چون حس عجیبی داشت که اینجوری بخواد بوسش کنه یجورایی بخاطرش هم خجالت کشیده بود و هم دلش فراتر از اون بوسه رو می خواست .دوباره روی تخت کمی غلطک خورد و نگاهی به گوشیش انداخت با دیدن آگهی کاری که گذاشته
بودن با دقت به شرایطی که برای خدمتکار لازم
داشتن نگاه کرد .جنی : بهش زنگ بزنم ؟! آره زنگ بزن در هر حال مجبوری برای هزینه هات کار کنی ..
شماره ای که زیر آگهی گذاشته بودن رو گرفت و بعد چند بوق خانومی جواب داد : الو ..
جنی : سلام من برای اون آگهی خدمتکار بهتون زنگ زدم ..
ویرجینیا : بله؛ شرایطش رو کامل نوشتم اگه شرایطشو دارید میتونید از فردا شروع بکار کنید ..
جنی : بله شرایطشو دارم ..
ویرجینیا : خیلی عالی؛ من فردا آدرس و ساعتی که برای نظافت برید رو براتون میفرستم ..
جنی : خیلی ممنون .
جنی گوشی رو قطع کرد و سریع رفت که درساشو بخونه چون فردا هم امتحان داشت و هنوز هیچی نخونده بود .
بعد یک ساعت درس خوندن شامشو خورد و برگشت روی تختش که بخوابه ولی ذهنش با اون بوسه مشغول بود و نمیتونست جلوی خوشحالیش رو بگیره درسته که یه بوسه مستقیم نبود ولی بازم براش خیلی غیر منتظره و رمانتیک بود و دلش میخواست که اون لبا رو ببوسه و بیشتر از بوسه پیش برن شاید آرزوی زیادی بود و خیلی ها همین آرزو رو داشتن ولی جنی براش مصمم و آماده بود * ولی به زودی باهات سکس میکنم لالیسامانوبان فقط منتظر اون لحظه ام *
_________________________________________
سلام عزیزای دلم این پارت رو زودتر آپ کردم امیدوارم که از خوندنش لذت برده باشید 😍❤️🔥
![](https://img.wattpad.com/cover/344830716-288-k424976.jpg)
YOU ARE READING
Money ❤️🔥
Romanceفیکشن : مانی پایان یافته ❤️🔥 ژانر : عاشقانه؛ کسب و کار؛ مدرسه ای؛ اسمات کاپل ها : جنلیسا و چهسو خلاصه : خلاصه : چی میشه اگه من چیزی رو بخوام که غیر ممکنه ؟! من جنی کیم یه دختر سطح پایین و دانش آموزم که یه روز تصمیم به انجام کاری میکنم که فقط افراد...