ولی این عشق و لیسایی که الان بغلش کرده بود واقعی بود و همه چی رو دیگه باید باور میکرد چون همشون واقعین؛ جنی سرشو تو گردن لیسا فرو برد و از خجالت حرفی نزد لیسا هم اونو از مدرسه بیرون برد و از اونجا دور شدن .
لیسا که داشت رانندگی میکرد نگاهی به جنی انداخت و لب زد : تایپ شخصیتت چیه ؟
جنی : esfj .
لیسا : پس برون گرایی؛ منم istp ولی خب در کل خیلی درونگرا نیستم .
جنی سرشو پایین گرفت و آروم زیر لبش گفت " همین جذابت کرده" شروع کرد به بازی کردن با انگشتاش که لیسا با تعجب پرسید : چی گفتی ؟
جنی : گفتم درسته .
لیسا : ولی تفاوت سنی ما یکم زیاده تو باهاش مشکلی نداری ؟! ..
جنی : فکر کنم جذابه پس باهاش اکیم .
همینجوری داشتن حرف میزدن و بیشتر با هم آشنا میشدن تا بتونن بهم نزدیک تر بشن .
کلاب
* جیسو *
جیسو بالاخره با داداشش به درخواست پدر رزی
رفتن به کلابی که رزی اونجا کار میکرد و همونجا
بعد کمی وقت گذروندن رزی هم بهشون نزدیک شد
و کنار جیسو آروم نشست که با دیدن دوهیون لب
زد : انگار داره بهتون خوش میگذره ..دوهیون لبخندی زد و خواست حرفی بزنه که رزی نذاشت و ادامه داد : به بازی علاقه دارید ؟
دوهیون با تعجب جواب داد : از کجا فهمیدی ؟!!
رزی نیم لبخندی زد و گفت : از شلختگیت و طرز لباس پوشیدنت کاملا مشخصه که یه گیمری ..
رزی نگاهی به جیسو انداخت و ادامه داد : اگه دوست داشتی میتونی امشبو با داداشت خوش بگذرونید ..
آروم از جاش بلند شد و رفت ولی همینکه رزی رفت دوهیون با چهره ای تقریبا عصبانی به جیسو نگاهی انداخت و گفت : این دختره چرا اینجوری رفتار کرد ؟!
جیسو خندش گرفت که دوهیون با چشم غره ادامه داد : نخند؛ نبینم بخندی ها !! ..
جیسو : خب به من چه که بداستایل و شلخته ای ..
دوهیون : حیف که اینجا کلی آدم هست وگرنه میزدمت ..
جیسو : مطمئنی که اونی که کتک میخورد خودت نبودی احیاناً ؟!
دوهیون : نمیدونم چرا تو خواهر شانسی نداشتم ببین یه دیونه شده خواهرم ..
جیسو : منم یه داداش میمون دارم باید ممنونم باشی که همچین خواهری داری میمون ..
دوهیون : میمون خودتی ..
دوهیون کمی رفت تو فکر و ادامه داد : ولی بنظرم دختره جذاب بود میخوام باهاش قرار بزارم ..
از روی صندلیش بلند شد و رفت میان جمعیت و
شروع کرد به رقصیدن و نوشیدن و مست شدن؛
جیسو از اینکه قرار بود رزی رو با داداشش ببینه کمی ناراحت بود و بخاطر همینم شراب هایی که روی میز بود رو یه سره رفت بالا که بتونه اون حس عجیبی که درونش اذیتش میکنه رو خاموش کنه .داشت به داداش خنگش که داشت می رقصید نگاه میکرد که یهو متوجه تغییر مسیر داداشش به سمت
رزی شد و همینم اونو عصبی کرد با کنجکاوی بهشون زل زد * اصلانم بهم نمیایید *بعد نیم ساعت که نگاهشون کرد با حس اینکه انگار دارن با هم خیلی صمیمی حرف میزنن و حتی میخندن چند قطره اشک ناخودآگاه از چشماش سرازیر شد و به بیرون کلاب حرکت کرد *من چرا اینجوری شدم آخه؟! چرا مثل احمقا دارم بهشون حسودی میکنم ؟! *
با اذیت پاهاش بخاطر کفش پاشنه بلندش کفش هاشو از پاش در آورد و با پای برهنه بیرون کلاب ایستاد و چشماشو بست و نفسی کشید تا بتونه از اون سنگینی که روش بود خلاص شه .
* جیسو خنگ جیسوی احمق چرا مثل احمقا داری رفتار میکنی ؟ به خودت بیا لطفاً؛ تو نباید بهشون حسودی کنی چرا اینجوری میکنی آخه ؟!! .. *
گوشیشو از جیبش بیرون آورد و به جنی زنگ زد بعد اینکه چند تا بوق خورد و همینکه جنی گوشیشو جواب داد با ترکیدن بغضش لب زد : من حالم بده هقققققق میشه امشب بیایی پیشم ؟! چیزه الان همین کلابم ..
جنی : صدای گریه کردنتم شنیدم بالاخره دختر ما هم الان کلابیم دقیقا کجایی تا پیدات کنم ؟! ..
جیسو اشکاشو پاک کرد و با تعجب گفت : ما ؟!
جنی لبخندی زد و جواب داد : آره دیگه من و لیسا .
جیسو : نه نه نمیخوام اصن؛ نمیخوام مدل معروف منو این ریختی ببینه .
جنی خواست حرف بزنه که جیسو تماسو قطع کرد و بدون اینکه چیزی به کسی بگه با مستی از پیاده رو به جایی که خودشم نمیدونست کجاست حرکت کرد .
مردایی که اون اطراف بودن نگاهشون به جیسو خوب نبود و خیلی هاشون با فکر اینکه چجوری اونو بکشونن خونشون سعی در اغفال کردنش داشتن ولی جیسو با فحش دادن بهشون اونا رو از خودش دور کرد و مسیر خودشو ادامه داد .
به گوشیش که داخل جیبش زنگ میخورد توجهی نکرد که یهو دستی به شونه هاش گذاشته شد و همونجا جیسو نگاهی به شخصی که روبه روش ایستاده بود انداخت و با گریه بغلش کرد و لب زد : دلم برات تنگ شده بود هققق ..
_________________________________________
سلام عشقا خب این پارت جای حساس تموم شد امیدوارم که خوشتون اومده باشه 🥰❤️🔥
ولی کی میتونه باشه اون شخص بنظرتون ؟ 🤭
ESTÁS LEYENDO
Money ❤️🔥
Romanceفیکشن : مانی پایان یافته ❤️🔥 ژانر : عاشقانه؛ کسب و کار؛ مدرسه ای؛ اسمات کاپل ها : جنلیسا و چهسو خلاصه : خلاصه : چی میشه اگه من چیزی رو بخوام که غیر ممکنه ؟! من جنی کیم یه دختر سطح پایین و دانش آموزم که یه روز تصمیم به انجام کاری میکنم که فقط افراد...