جیسو همین که جنی گوشی رو قطع کرد با تعجب پرسید : چیزه؛ چی گفت ؟! ..
جنی که کمی ناراحت بود آروم جواب داد : گفت فردا برم به محل عکس برداریش ..
جیسو : خب بقیه اش ؟! ..
جنی : میخواد فردا همه چی رو توضیح بدیم ..
جیسو : یعنی میخواد این سوءتفاهم رو برطرف کنه ؟
جنی سرشو تکون داد و جواب داد : اوهوم .
جیسو روی مبل لم داد و با گفتن " زندگی تو چقدر پیچیده اس " آروم چشماشو بست تا ریلکس کنه همه چی خیلی پیچیده شده بود و حتی جیسو هم مغزش برای جمع و جور کردن زندگی دوستش کافی نبود .
کل شب رو دو تایی با هم حرف زدن و خندیدن و حتی به کمک هم تکالیف هاشون رو انجام دادن و در آخر هم خوابیدن تا صبح زود بیدار شن و برن مدرسه .
صبح
آلارم گوشی جنی به صدا دراومد و جنی آروم از روی تختش بلند شد و درحالیکه داشت به سمت سرویس بهداشتی میرفت جیسو رو صدا زد ولی جیسو تلو خورد و بیدار نشد .
وقتی جنی آماده شد و دید جیسو هنوز خوابه دمپایی هاشو به سمتش پرت کرد و با بالش به سمتش هجوم برد تا بیدارش کنه .
جنی : خداروشکر مدرسه هامون یکی نیست وگرنه مجبور میشدم منتظرت بمونم؛ بیدار شو تنبل من برم دیگه کسی نیست بیدارت کنه ها ! ..
جیسو پتو رو روی خودش کشید و لب زد : چه بهتر ..
جنی پتو رو از روش برداشت و گفت : خب خودت دیر میرسی و نمره تکالیفی که شب بخاطرش بیدار موندی رم از دست میدی ..
با این حرف جنی؛ جیسو یهو از جاش بلند شد و در حالیکه لنگ لنگ میزد گفت : ساعت چنده ؟؟! وایی
نه امروز آخرین فرصتمونه ..جنی که با دیدن دوست شلخته و تنبلش خنده اش گرفته بود آروم جواب داد : هنوز ۱۰ دقیقه وقت داری نگران نباش ..
بعد اینکه جیسو هم آماده شد و از خونه اومدن بیرون همونجا از هم خداحافظی کردن و هر کدوم به سمت مدرسه های خودشون حرکت کردن . جیسو همزمان که داشت مسیر مدرسه اش رو طی میکرد گوشیشم چک می کرد تا تعداد لایک هایی که کلیپ هاش خورده رو ببینه .
جیسو : پوفففف آخه چرا لایک نمیکنن ؟! مگه کجای کلیپ هام ایراد داره که سختشون میشه لایکش کنن ؟
با همین غرغر کردنا رفت سر کلاسش و از همونجا به جنی پیام فرستاد که رسیده . روی صندلی خودشو ولو کرد و رفت تو فکر * کنجکاوم وقتی بابام اونو از کلاب بیرون کنه قیافه اش چجوری میشه ! * همین که معلم وارد کلاس شد تکالیف رو تحویل داد و نمره شو گرفت و خیالش راحت شد .
وقتی کلاسش تموم شد سریع رفت که به پدرش زنگ بزنه و راجب دیروز همه چی رو بهش بگه تا رزی رو از کلاب بیرون کنه .
جیسو : سلام باباجون .
جونگی : سلام دخترم؛ چیشده که بهم زنگ زدی ؟
جیسو : نمیشه دلم تنگ شه و زنگ بزنم ؟
جونگی لبخندی زد و گفت : چرا نشه دخترم؛ خب حالا بگو ببینم چی ازم میخوای ؟
جیسو : راستش دیروز که با دوستم رفتیم کلاب یه دختر منو از کلاب بیرون کرد و گفت دیگه برنگردم ..
جونگی : خب ؟
جیسو : بابا نمیشه اون دخترو از اونجا بیرون کنی ؟ آخه خیلی ناراحتم کرد ..
جونگی : اسمشو نمیدونی ؟!
جیسو : نه نمیدونم؛ میگم چطوره تو هم باهامون بیایی ؟!
جونگی : اگه برنامه ای نداشتم بهت خبرشو میدم راستی دخترم امشب با یکی از دوستای صمیمیم
شام میخورم تو هم بیا که با دخترش آشنا شی .جیسو : ولی آخه ..
جونگی نذاشت حرفاشو تموم کنه و گفت : اگه میخوای کاراتو انجام بدم باید تو هم شام امشبو از دست ندی .
اینو گفت و گوشی رو قطع کرد جیسو با تعجب به گوشیش زل زد و با فکر یه شام کسل کننده ی دیگه
پوفی کشید و برگشت سر کلاسش ولی از اینکه باباش قرار بود باهاش بیاد تا اون دختره ی مغرور رو بیرون کنه کمی هیجان داشت و با کلی فکر روی صندلیش نشست .از اون طرفم جنی تو تایم استراحتش بود و داشت
برای خودش درس می خوند که نوتیفیکیشن گوشیش حواسشو پرت کرد و با برداشتن گوشیش پست جدیدی که لیسا تو اکانت اینستاش آپلود کرده بود خیره شد .با خوندن متنی که زیر پستش گذاشته بود جنی از جاش بلند شد و بدون اینکه منتظر بمونه تا کلاس آخرشم تموم بشه از مدرسه فرار کرد . یه تاکسی
گرفت و به سمت آدرسی که لیسا براش فرستاده
بود رفت .ولی یه حسی بهش میگفت که قراره کلی اتفاق براش بیوفته و سوپرایز بشه پس کمی میترسید و بخاطر کنترل کردن استرسش با انگشتای دستش کمی ور رفت .
وقتی رسید با تعجب به جمعیت خبرنگاری که جلوی
درِ استادیوم عکس برداری ایستاده بودن؛ نگاه کرد و
آروم از تاکسی پیاده شد ولی به محض اینکه خبرنگارا از حضورش خبردار شدن به سمتش حمله ور شدن و با گرفتن دوربین های فیلبرداریشون به سمتش باعث شدن که از جمعیت اونجا بترسه . سعی کرد که با دستاش صورتشو بپوشونه ولی هرچقدر که به عقب برمیگشت بیشتر بهش نزدیک میشدن و داشت میوفتاد که دختری مچ دستشو گرفت و اونو به طرف خودش کشید و مستقیم افتاد توی بغل گرمش .با باز کردن چشماش و دیدن دختری که جلوش ایستاده با تعجب بهش خیره موند و خواست چیزی رو به زبون بیاره ولی لیسا زودتر از اون حرف زد و با لبخند گرمی لب زد : بالاخره اومدی عشقم ..
_________________________________________
سلام قشنگا امیدوارم که از خوندن این پارت هم لذت برده باشید 🥰❤️🔥
خودم پرام ریخت 😂😭
VOUS LISEZ
Money ❤️🔥
Roman d'amourفیکشن : مانی پایان یافته ❤️🔥 ژانر : عاشقانه؛ کسب و کار؛ مدرسه ای؛ اسمات کاپل ها : جنلیسا و چهسو خلاصه : خلاصه : چی میشه اگه من چیزی رو بخوام که غیر ممکنه ؟! من جنی کیم یه دختر سطح پایین و دانش آموزم که یه روز تصمیم به انجام کاری میکنم که فقط افراد...