Part 38

204 20 0
                                    

لیسا : خوابیده بودم ولی صدای نفس هات منو بیدار کرد .

لیسا یهو با ترس اینکه جنی دیرش شده باشه نگاهی به ساعتش انداخت و از جاش بلند شد ولی وقتی جنی رو که هنوز نشسته بود؛ دید با تعجب گفت : نمیخوای بری مدرسه ؟! دیرت نشه !! ..

جنی هم از روی زمین بلند شد و بجای جواب دادن خودشو انداخت تو بغل لیسا و مدتی رو همونجوری موند و وقتی ازش فاصله گرفت لب زد : چه خوبه که عاشقت شدم اونی ..

چند قطره اشک ناخودآگاه از چشماش سر خورد و با بغض ادامه داد : راستش من حتی خانواده امم اینقدر مراقبم نبودن و بی خیال منو تنها گذاشتن وقتی تو اینجوری باهام رفتار میکنی حس سبکی میکنم و حس میکنم میتونم اینبار بجای جنگیدن به یکی تکیه بدم و بهش اعتماد کنم ..

لیسا لبخندی روی لباش نشست و با کف دستش صورت تقریبا خیس جنی رو پاک کرد و گفت : من نمیدونستم که همچین حسی داری و به توجه بیشتری نیاز داری وگرنه ..

جنی با گذاشتن انگشتش روی لبای لیسا و زل زدن به چشمای متعجب و جذابش جلوی حرف زدنشو گرفت و گفت : اونی، تو همیشه بهم توجه کردی و همین باعث شد که اینجوری چشمام خیس بشه چون اولین باره یه عشق عمیق رو از یکی نسبت به خودم میبینم .

وقتی جنی انگشتشو برداشت لیسا بوسه ای روی دستش گذاشت و بعد لب زد : تو برای من خیلی با ارزشی عشقم برای همین همیشه به تو فکر میکردم اینکه تو کلاس کسی اذیتت کنه و یا یکی بهت پیامای ناجور بفرسته و من پیشت نباشم اون لحظه چقدر ممکنه تنهایی گریه کنی .

جنی : من همینکه بعدش قراره تو رو ببینم حالمو بهتر میکنه اونی؛ پس نگران اینجور اتفاقا نباش باشه ؟!

لیسا سرشو تکون داد و جواب داد : باشه .

وقتی حرفاشون تموم شد لیسا برای جنی کیفشو مرتب کرد و بعد خواست بره داخل سرویس بهداشتی که حال جنی رو بپرسه ولی دودل بود چون میترسید جنی معذب بشه و یا دلش نخواد .

همینجوری داشت راجبش فکر میکرد که با صدای جنی سریع دویی سمت دستشویی و پشت در لب زد : جونم عشقم صدام زدی !؟

جنی : میشه بیایی بهم کمک کنی ؟

لیسا : دارم میام داخل ..

وقتی وارد سرویس بهداشتی شد جنی رو که یه گوشه روی زانوهاش نشسته بود و محکم از درد شکمشو فشار میداد دید و اونم خم شد و لب زد : عشقم هنوزم درد داری ؟!

جنی : اوهوم .

لیسا : میخوای امروز رو نری مدرسه و خونه پیش من بمونی ؟!

جنی : آخه پروژه هامونو باید تحویل میدادیم ..

لیسا لبخندی روی لباش نشست و گفت : پس منم خودم با معلمت حرف میزنم و پروژه ای که انجام دادی رم بهش میدم پس نگران نباش خودم حلش میکنم بیب تو توی خونه استراحت کن تا من برمیگردم ..

Money ❤️‍🔥Donde viven las historias. Descúbrelo ahora