جنی از شدت تعجب دهنش باز نمیشد که حرفی بزنه و فقط به لیسا خیره شده بود . خبرنگارا شروع کردن به عکس گرفتن و سئوال پرسیدن در مورد رابطشون باهم برای همین لیسا جنی رو به سمت خودش کشید و با هم از داخل خبرنگارا رد شدن و وارد استادیومی که قرار بود لیسا اونجا عکسبرداریش باشه؛ شدن .
استادیوم خلوت بود و از محل تماشاچی ها به سمت رختکنش رفتن؛ همونجا لیسا درو بست و خواست لباساشو در بیاره که یهو جنی با دستاش جلو چشماشو گرفت که لیسا با تعجب لب زد : چیزی اذیتت میکنه ؟!
جنی آروم جواب داد : راحت باش .
اینو گفت و خواست از رختکن بره بیرون که با گرفته شدن مچ دستش سرجاش ایستاد و بخاطر نزدیکی نفس های لیسا به داخل گردنش آب دهنشو قورت داد .
لیسا که بخاطر بستن در مجبور بود سرشو به داخل گردن جنی فرو ببره باعث شد که جنی از خود بی خود بشه و خودشم ازش خبر نداشت برای همین خیلی ریلکس ازش جدا شد و لب زد : اگه بری بیرون همه ی خبرنگارا با دوربین هاشون میریزن سرت ..
جنی آروم روی صندلی نشست و چیزی نگفت و لیسا هم وقتی اونو ساکت دید رفت داخل یکی از اتاقکا تا لباساشو عوض کنه . جنی که از رفتن لیسا مطمئن شد تونست نفس راحتی بکشه و سریع به جیسو پیام داد .
جنی : جیسو آن شدی پیام بده بهم؛ من اومدم پیش لیسا ..
جنی به صفحه گوشیش زل زده بود و وقتی دید که جیسو آن شده و داره تایپ میکنه منتظر موند که تا لیسا نیومده بیرون سریع جواب پیام جیسو رو بده .
جیسو : چی داری میگی ؟! پرام یعنی چی که پیش لیسایی ؟ ..
جنی : داستانش طولانیه؛ من فعلاً باید برم الانه که لیسا بیاد بعداً بهت پیام میدم .
جیسو : چطوری دلت میاد منو با کلی سئوال تو ذهنم ول کنی و بری ؟! ولی چون مجبوری اینبارو ازت می گذرم ..
جنی استیکر قلبی براش فرستاد و همین که لیسا اومد بیرون سریع گوشیشو کنار گذاشت . جنی با دیدن لیسا و از شدت هات بودنش دهنش باز موند ولی بخاطر اینکه لیسا متوجهش نشه زود جمعش کرد و عادی رفتار کرد .
لیسا و جنی هر دوشون رفتن داخل اتاق بغلیشون داخل اتاق عکاس منتظرش بود و همینکه لیسا رو دید دستی زد و گفت : واوو این شدت از جذابیت رو تو کم کسی دیدم مثل همیشه عالی شدی ..
YOU ARE READING
Money ❤️🔥
Romanceفیکشن : مانی پایان یافته ❤️🔥 ژانر : عاشقانه؛ کسب و کار؛ مدرسه ای؛ اسمات کاپل ها : جنلیسا و چهسو خلاصه : خلاصه : چی میشه اگه من چیزی رو بخوام که غیر ممکنه ؟! من جنی کیم یه دختر سطح پایین و دانش آموزم که یه روز تصمیم به انجام کاری میکنم که فقط افراد...