جنی جوابی نداد و سرشو پایین گرفت و به دمپایی هاش که روی زمین میکشیدش خیره موند که لیسا چونشو بالا گرفت و باعث شد هر دوشون غرق چشمای همدیگه بشن و برای چند ثانیه رو همونجوری بدون هیچ حرکتی بمونن .
عشق درونشون انگاری هر روز نسبت بهم بیشتر شعله ور میشد و قلبشون برای هم میتپید .
جنی : هنوزم درد دارم ..
لیسا با شنیدن حرف جنی دستشو به پاهای لختش رسوند و با یه حرکت بلندش کرد و همونجوری که چشماشون بهم قفل شده بود آروم لب زد : اصلا کی گفت از تخت بیای بیرون هوم ؟! امروز رو کامل استراحت میکنی عشقم ..
جنی دستاشو دور گردنش قفل کرد و لبای نرمشو روی گونه اش گذاشت و لبخندی بهش تحویل داد و با تکون دادن سرش حرفشو قبول کرد و دیگه حرفی نزد .
لیسا اونو به اتاقشون برگردوند و آروم روی تختشون گذاشتش و با کشیدن ملافه ها روی دختری که فقط با اون چشمای خیره کننده اش نگاش میکرد خواست از اتاق خارج بشه که جنی با گرفتن آستین لباسش مانع رفتنش شد .
لیسا نگاهشو دوباره به جنی داد و لب زد : نمیخوای برات کیسه آب گرم بیارم !؟ ..
جنی : نمیشه فعلا بمونی پیشم ؟! نمیخوام بری ..
لیسا روی تخت دراز کشید و جنی از پشت با قفل کردن دستاش به دور کمر لیسا محکم بغلش کرد و سرشو روی پشتش که گرم بود و بهش آرامش میداد؛ گذاشت و بعد گذشت چند دقیقه پلکاش سنگین شد و خوابش برد .
دو روز بعد
* جیسو *
بعد گذشت دو روز از مرگ جانگمین بهترین دوست و برادری که از بچگی همیشه همراهش بود جیسو دیگه نتونست حتی برای یه ثانیه هم لبخند بزنه و یا با پیام فرستادن برای جنی مسخره اش کنه و بهش فحش بده جیسو ناامید و افسرده به یه گوشه از اتاقش پناه برده بود و درحالیکه زانوهاشو بغل کرده بود خیلی بی حس به دیواری که نقاشی های دوران بچگیشون روش بود زل زده بود .
براش مثل یه خواب بود چون هنوزم فکر میکرد جانگمین بهش زنگ میزنه و مثل دوران بچگیشون
میرن بازی کنن و با لباسای گِلی برگردن و مامان جانگمینم دعواشون کنه و اونا فرار کنن به همین
اتاق درحالیکه همه جاشون کثیف شده ولی اینجوری نبود و هر چقدر منتظر میموند جانگمین درِ اتاقشو باز نمیکرد تا فراریش بده ولی نیومد .وقتی از جاش بلند بشه صدای نوتیف گوشیش توجهشو به خودش جلب کرد و با باز کردن صفحه گوشیش چشمش به پیامی که رزی براش فرستاده بود افتاد و بدون اینکه پیامشو سین بزنه دوباره صفحه گوشیشو خاموش کرد و با بی حالی به سمت بیرون خونه راه افتاد و تا کمی هوا بخوره و حال و هواش عوض بشه .
ولی همینکه پاشو از خونه بیرون گذاشت چشمش به رزی که منتظرش ایستاده بود؛ افتاد و برای یه لحظه قلبش خوشحال شد اما جلوی قلبشو گرفت و با بی توجهی خواست از کنارش رد بشه که دختر چشم
انتظار و عاشق نتونست جلوی خودشو بگیره و محکم جیسو رو از پشت بغل کرد و لب زد : چرا باهام حرف نمیزنی و جواب تماسام و پیامامو نمیدی ؟!!اینکه اونو میدید یه دلگرمی بزرگ بود ولی حس میکرد که اگه دوسش داشته باشه و دوباره برگرده پیشش بی انصافی باشه در حق جانگمین و خودخواهانه بنظر برسه پس سعی کرد خودشو از رزی فاصله بده ولی نتونست و آخرشم تو آغوشش دوباره بغضش شکسته شد و اشکاش صورتشو خیس کرد و دیگه نتونست جلوی اون همه حرفی که فقط درونش حبسش کرده بود رو بگیره و شروع کرد به گریه کردن و داد زدن اونم توی بغل رزی، دختری که فقط در آغوشش گرفته بود و با زدن به پشتش میخواست آرومش کنه .
جیسو : جانگمین برنگشت تا با هم بریم بگردیم و همه دست بندازیم هققققق اون دیگه رفته و بر نمیگرده من میخوام که دوباره برگرده پیشم و روی دیوارای اتاقم نقاشی بکشیم هقققق ...
رزی : ولی اون نمیخواد که تو رو توی این وضع ببینه اینم میدونی دیگه نه ؟!
جیسو آروم کمی از رزی فاصله گرفت و جواب داد : میدونم ولی بازم نمیتونم ناراحت نباشم و گریه نکنم انگار منم همراهش مردم و فقط یه بدن بدون روح اینجا جلوت ایستاده .
رزی : ولی تو اینجایی جیسو؛ تو جلوم ایستادی و ..
با دستش اشکای روی صورت دخترک رو پاک کرد و با لبخندی ادامه داد : و میتونم کنارت بمونم و هر چقدر که دلت خواست بهم تکیه بدی و حتی از دوستت برام بگی مطمئن باش که بهت گوش میدم پس بهم اعتماد کن لطفا عشقم ..
جیسو و رزی با هم رفتن کافه ای اون نزدیکا که با
هم حرف بزنن و جنی هم روی مبل ولو شده بود و
به صفحه گوشیش زل زده بود و نگران دوست خل و چلش بود که دو روز کامل حتی یه سلام خشک و خالی هم نفرستاده بود و جواب تماساشم نمیداد * پوفففف اگه دستم بهت برسه کارت ساخته ست بی شعور خنگ عههه *وقتی داشت تو دلش جیسو رو فحش میداد با صدای لیسا آروم سرشو به سمتش برگردوند و لب زد : اونی چرا اینقدر خوشگل کردی ؟! نمیگی یکی عشقمو میدزده هوم ؟؟ اصن زود برو لباساتو عوض نکن نمیخوام کسی که دوسش دارم جلوی بقیه اینجوری هات بشه ..
_________________________________________
سلام عزیزای دلم امیدوارم که از خوندن این پارت هم لذت برده باشید 😍❤️🔥
KAMU SEDANG MEMBACA
Money ❤️🔥
Romansaفیکشن : مانی پایان یافته ❤️🔥 ژانر : عاشقانه؛ کسب و کار؛ مدرسه ای؛ اسمات کاپل ها : جنلیسا و چهسو خلاصه : خلاصه : چی میشه اگه من چیزی رو بخوام که غیر ممکنه ؟! من جنی کیم یه دختر سطح پایین و دانش آموزم که یه روز تصمیم به انجام کاری میکنم که فقط افراد...