Part 24

218 25 2
                                    

وقتی جانگمین رفت و رزی متوجه دختری که محکم بغلش کرده بود؛ شد آروم برگشت به عقبش و با دیدن همون دختر چشم گشاد لبخندی روی لباش نشست و گفت : تو تا اینجا دنبالم اومدی ؟!

وقتی جانگمین رفت و رزی متوجه دختری که محکم بغلش کرده بود؛ شد آروم برگشت به عقبش و با دیدن همون دختر چشم گشاد لبخندی روی لباش نشست و گفت : تو تا اینجا دنبالم اومدی ؟!

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

جیسو با دیدن چشمای خیس رزی آروم اشکای روی صورتشو با دستاش پاک کرد و لبخندی بهش زد و جواب داد : اوهوم اینبار دیگه نمیزارم یواشکی راهتو بکشی و بری .

جیسو با گرفتن دستای رزی ادامه داد : میخوای بریم یجای بهتر تا باهم وقت بگذرونیم و حرف بزنیم ؟

رزی خواست جواب بده که جیسو با گذاشتن انگشتش روی لبای رزی آروم لب زد : من خودم یه جایی رو پیدا کردم فقط وقتی رفتیم اعتراضی نداریم باشه ؟!

رزی قبول کرد و جیسو دستشو کشید و از اونجا دوباره برگشتن به داخل کلاب به اونجا که رسیدن رزی با تعجب نگاهی بهش انداخت و لب زد : ولی اینجا چیکار میکنیم ؟! ..

جیسو دوباره بدون اینکه جوابشو بده دستشو کشید و اونو به طرف یکی از اتاق های وی آی پی کلاب برد و همونجا درو بست و درحالیکه داشت بهش نزدیک میشد با هول دادنش رزی رو روی مبل انداخت و با لبخند شیطونی روبه روش ایستاد و لب زد : راستش من یکم شیطونم میتونی باهاش کنار بیایی ؟!

رزی لبخندی روی لباش نشست و با گفتن " نمیخوای بیشتر راجبم بدونی ؟ " باعث شد جیسو کنجکاو شه و کنارش بشینه و شروع کنه به خیره شدن بهش که رزی با تعجب پرسید : چرا اینجوری نگام میکنی ؟!

جیسو : نمیدونم؛ دلم میخواد از نزدیک بهت خیره شم حس آرامش خاصی بهم دست میده و انگار بیشتر میتونم راجبت بفهمم ..

رزی آروم سرشو پایین گرفت و با گفتن " آها " سعی کرد خونسرد باشه و جلوش استرس نگیره وقتی نیم نگاهی بهش انداخت و دوباره نگاهش به چشماش افتاد سریع نگاهشو ازش دزدید و دستشو گذاشت روی قلبش و زیر لب با گفتن " آروم باش رزی " سعی در خونسرد نشون دادن خودش داشت که با صدای جیسو دوباره توجهش به سمتش رفت و بهش خیره شد .

جیسو : کی بهم علاقمند شدی ؟

رزی لبخندی زد و جواب داد : اون موقع که با داداشت اومدی ؟! ..

جیسو : ولی اون روز من اینجوری حس کردم که با داداشم جور شدید ..

رزی که تازه متوجه شده بود نیم لبخندی روی لباش نشست * پس بخاطر همین بود که یهو غیبت زد !! *

Money ❤️‍🔥Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin