مرد مرموز
فصل بیست و سوماداره پلیس منطقه 3
ساعت ۱۰:۰۶ شبشان به زیهان نگاه کرد...
_"رفتار مشکوکی از چینگ یو دیده نشده؟"
زیهان سرش رو به معنی نه تکون داد...
_"نه قربان...هیچی...اون داره به بهترین شکل کارشو انجام میده..."
شان دستش رو زیر چونه اش گذاشت و به فکر فرو رفت...
_"باید بفهمیم یون ژو چه بلایی سر یاعه یینگ آورده...سریع برو با دکتری که درمانش کرده حرف بزن..."
زیهان سرفه ی الکی ای کرد...
_"قربان می خواستم این کارو بُکنم اما دکتری که اونو درمان کرده از دکتر هایی که برای مافیا کار می کنه پس نمی تونیم ریسک کنیم و ازش بپرسیم..."
شان آه کشید...
_"لعنت به همشون! چرا انقدر محتاط عمل می کنن؟ انگار از قبل می دونن ما قراره چیکار کنیم و جلومونو می گیرن..."
زیهان با ناراحتی گفت...
_"نگران نباشید...به هر حال ما همشون رو زیر نظر داریم هیچ چیزی از زیر دست ما در نمی ره!"
شان سرش رو تکون داد...
_"خیلی خب حالا یه بار دیگه مکالمه ی یون ژو و یاعه یینگ رو برام پخش کن..."
زیهان روی مانیتور کیلیک کرد...
_"چشم قربان..."
صدای یاعه یینگ و یون ژو پخش شد...
((اوه...ارباب هوانگ هیچوقت فکرشو هم نمی کردی من این کارو باهات بکنم نه؟!
'چی می خوای یون ژو؟!'
'چی می خوام؟ چی باید ازت بخوام؟ اوم...شاید اینکه مهم ترین چیز تو زندگیت رو بهم بدی...'
'مهم ترین چیز؟ مهم ترین چیزِ منه چیه؟!'
'واقعا داری از من می پرسی؟! معلومه که پول هات مهم ترین چیز تو زندگیتن!'
'چقدر می خوای؟!'
'فعلا نمی دونم...بیا بعدا دوباره همو ببینیم ارباب...بای بای!' ))
شان کمی فکر کرد...
_"یون ژو طوری تهدیش کرده که اون حاضره هر کاری بُکنه تا از شرش راحت بشه...ببینم شمارش رو ردیابی کردین؟"
زیهان سرش رو تکون داد...
_"همون طور که انتظار داشتیم یه سیمکارت اعتباری بوده که بعد از تماس سوخته...آخرین مکان روشن بودنش هم یه جایی تو حیاط بیمارستانی بوده که یاعه یینگ بستری شده..."
شان سرش رو تکون داد...
_"باید هر طور شده یون ژو رو زودتر از یاعه یینگ پیدا کنیم..."
زیهان گفت...
_"امروز یاعه یینگ یه اطلاعیه زده...هر کی بتونه یون ژو رو سالم بهش تحویل بده یک میلیون یوان گیرش میاد..."
شان پوزخند زد...
_"پس الان کل خلافکارای پکن دنبال گرفتنشن...خوبه...شاید این طوری زود تر بتونیم پیداش کنیم..."
شان روی صندلی نشست...
_"تماس ماهواره ایش چطور؟! اونم دوباره برام پخش کن..."
زیهان سرش رو تکون داد...
_"بله...اما فقط صحبت های خودش رو می تونیم بشنویم نه طرف مقابل..."
شان سرش رو تکون داد...
_"پخشش کن..."
((الو مرد افسانه ای من...فهمیدم یون ژو چی ازمون می خواد...معلومه پول...نه! من اونو نمیکشم و خودت خوب می دونی چرا! من هر چقدر پول بخواد بهش میدم و کاری می کنم تا با خاله از چین برن...وقتی برنامه ها تموم شد باهات تماس می گیرم...آره کارآموزای جدید خیلی سریع جایگزین قبلی ها میشن...خداحافظ...آه...راستی شاید نیاز باشه نقشه مون رو هر چه زود تر اجرا کنیم...باشه...خدافظ...))
شان کمی فکر کرد...
_"این طور که معلومه یاعه یینگ به یکی که از خودش بالاتره گزارش میده...یعنی اون خودش رییس نیست!"
زیهان سرش رو تکون داد...
_"اون همیشه صداش می زنه 'مرد افسانه ای من'..."
شان آه کشید...
_"کاش می شد بفهمیم این آلمانی کی هست..."
زیهان گفت...
_"اما قربان شاید آلمانی نباشه..."
شان با کنجکاوی بهش نگاه کرد...
_"منظورت چیه؟ اونا با هم آلمانی حرف می زنن...پس حتما اون طرف پشت خط آلمانیه..."
زیهان سرش رو تکون داد...
_"حق با شماست قربان...اما ما شاید نتونیم بفهمیم اون طرف خط کی هست اما می تونیم مکان تقریبی شخص تماس گیرنده رو پیدا کنیم و..."
و بعد تبلتش رو به شان نشون داد...
_"اون یه جایی تو چینِ..."
شان لبخند زد...
_"پس اونم تو چینِ؟ عجیبه..."
زیهان سرش رو تکون داد...
_"ما به تلاشمون برای شناسایی اون فرد ادامه می دیم قربان...مطمئن باشید بالاخره مکان اونو پیدا می کنیم..."
شان سرش رو تکون داد و بعد پرسید...
_"از سایمون کیم چه خبر؟"
زیهان گفت...
_"اون و همکارش رفتن آلمان..."
شان اخم کرد...
_"آلمان؟"
زیهان سرش رو تکون داد...
_"فکر می کنم باید دنبال جک باشن یا یکی که با یاعه یینگ در ارتباطه..."
شان سرش رو تکون داد...
_"باید خیلی احتیاط کنیم...ممکنه هر لحظه بازی به نفع اونا تغییر کنه..."
زیهان سرش رو تکون داد...
_"چشم قربان..."
YOU ARE READING
My Heart Skip A Beat
Fanfiction°فصل ششم از فیلمِیون: درِ رویاها🗝 {کامل} 🔹️نام اصلی : مرد مرموز نامی که به انگلیسی منتشر شده: قلبم از ضربان می ایسته 🔹️ژانر:معمایی، عاشقانه، اکشن، پلیسی، اسمات 🔹️رده سنی: عام(به جز قسمت های مشخص شده) 🔹️کاپل: ییژان(ییبو تاپ) 🔹️خلاصه: این فن ف...