مرد مرموز
فصل چهلمخانه ی گو چینگ یو
ساعت ۱۲ نیمه شب
سایمون می خواست دستگاه هک رمز رو به در وصل کنه که صدایی از پشت سرش شنید...
_"نیازی نیست خودتو به زحمت بندازی من رمزشو بلدم..."
سایمون دستشو روی اسلحه اش گذاشت ولی زود تر از اون چه که فکر بُکنه اسلحه ای روی سرش قرار گرفت...
سری به گوشش نزدیک شد و گفت...
_"حتی فکرشم نکن رییس..."
سایمون آه کشید و دستشو از روی اسلحه اش برداشت...سرش کمی به عقب چرخوند و به دختر مو طلایی نگاه کرد...به نظر می رسید یون ژو کاملا در هویت دیگه ای فرو رفته بود...چون سایمون اگه صداشو نمی شناخت نمی تونست تشخیص بده که اون یون ژوعه...
_"خوبه لاقل یه نفرمون از این بازی جون سالم به در بُرد..."
یون ژو اسلحه رو پایین آورد و خندید...صدای خنده اش باعث شد سایمون از درون احساس ناراحتی کنه...احساس می کرد این زن دیگه مثل قبل نمی خنده...
_"اینکه نه پلیسا و نه شما نتونستین تو این پنج سال رد منو بگیرین یعنی خیلی خوب آموزش دیدم...پس الانم می تونم به راحتی ناپدید بشم اما قبلش باید چینگ یو رو پیدا کنم..."
سایمون به عقب برگشت و با اخم بهش نگاه کرد...
_"یون ژو همین الانشم من به خاطر این مخفی کاریه تو و چینگ یو عصبانی ام و دلم می خواد حسابی جفتتونو کتک بزنم تا یادتون بیاد الان کجاییم اما حیف که اصلا وقت ندارم باید دنبال چینگ یو و ژان بگردم..."
یون ژو با ناراحتی سرش رو تکون داد...
_"می دونم رییس...چینگ یو بهم گفت که تو همه ی حقیقت رو فهمیدی اما باور کن هم من و هم چینگ یو نمی خواستیم تو درگیر ماجراهای ما بشی...و الانم برای این اینجام تا اشتباهم رو جبران کنم...کمکت می کنم چینگ یو رو پیدا کنی..."
و بعد اخم کرد...
_"پس نقشه ی یاعه یینگ برای انتقام گرفتن از شان این بود؟! که آخرش همه ی تقصیر هارو بندازه گردن اون و فرار کنه...یاعه یینگ هیچوقت اهل این جور نمایش ها نبود..."
سایمون سرش رو تکون داد...
_"چون نقشه ی اون نبوده...کاره یه نفر دیگه اس..."
یون ژو تعجب کرد...
_"کی؟"
سایمون با ناراحتی گفت...
_"شیائو ژان..."
یون ژو با ناباوری بهش نگاه کرد و بعد آه کشید...
_"اون تنها کسی بود که هیچکدوممون هیچوقت بهش شک نمی کردیم...واو! حتما چینگ یو هم فهمیده..."
سایمون سرش رو تکون داد...
_"ژان قوانین بازی رو خوب بلد بود و تا لحظه ی آخر هم خوب بازی کرد..."
یون ژو نفس عمیقی کشید...
_"ای کاش می تونستم به خاطر این نقشه ی بی نقص ازش تشکر کنم اما ناپدید شدن چینگ یو نمی ذاره...باید پیداش کنیم..."
سایمون سرش رو با ناراحتی تکون داد...
_"الان از همه مهم تد ناپدید شدن چینگ یوعه...اونا تو شرکت پیداش نکردن...اما..."
و نگاهشو از یون ژو دزدید...
یون ژو با نگرانی پرسید...
_"اما چی؟"
سایمون نفسشو با درد بیرون داد...
_"داخل یکی از راهرو های مخفی شرکت کلی خون ریخته بود که ممکنه خون چینگ یو باشه...با توجه به مقدار خونی که از دست داده فکر نمی کنم تو وضعیتی باشه که خودش تونسته باشه از سر جاش بلند شه و فرار کنه..."
یون ژو با ناراحتی داد زد...
_"یعنی می خوای بگی اون مُرده؟!"
سایمون چشم هاشو بست...
_"باید منطقی باشیم یون ژو..."
یون ژو دندون هاشو روی هم فشار داد...
_"باید همون موقع که یاعه یینگ رو گیر آورده بودم می کشتمش..."
سایمون آه کشید...
_"سرزنش کردن خودت الان فایده ای داره؟!"
و بعد به در خونه اشاره کرد...
_"می خوام تا قبل از اینکه پلیسا بیان و خونه ی چینگ یو رو بررسی کنن منم یه نگاهی داخلش بندازم...شاید تونستم مدرکی پیدا کنم..."
یون ژو سرش رو تکون داد و رمز درو وارد کرد...
سایمون پرسید:
_"تو رمزشو از کجا می دونی؟"
یون ژو لبخند زد...
_"فهمیدن اینکه مهم ترین عدد برای چینگ یو چیه اونقدر ها هم سخت نیست...چون اون هر چقدر باهوش باشه هیچوقت نمی تونه حسی که ژان بهش می داد رو تو آدم دیگه ای پیدا کنه..."
سایمون با تعجب بهش نگاه کرد و یون ژو آه کشید...
_"واقعا نمی دونی؟ ژان؟ ژان یه عدد بهش داده؟!"
یون ژو سرش رو تکون داد و سایمون با تعجب بهش نگاه کرد...
_"نکنه عدد 356790 بوده؟"
یون ژو هومی گفت...
_"تو از کجا می دونی؟"
سایمون کمی فکر کرد...
_"یه نفر این عددو برام فرستاده بود ولی اون موقع نمی دونستم چه معنی ای داره...الان که می دونم معنیش چیه فقط یه نفر می تونسته اونو برام فرستاده باشه..."
یون ژو پرسید:
_"کی؟"
سایمون گفت...
_"کار ژانه...اون با دادن این عدد به من می خواست چینگ یو رو از خطری که تهدیدش می کرد آگاه کنه اما من توجهی بهش نکردم..."
و بعد اسلحه شو درآورد...
_"مواظب باش...شاید یه نفر داخل خونه منتظرمون باشه..."
سایمون و یون ژو جفتشون اسلحه هاشون رو درآوردن و بعد از اون وارد خونه شدند...
سایمون سرش رو تکون داد...
_"یک...دو..."
و با پاش درِ خونه رو باز کرد...
_"سه..."
یون ژو وارد خونه شد و به جلو حرکت کرد...
_"اینجا هیچکس نیست..."
سایمون آه کشید...
_"عاشق آدم اشتباه شدن این دردسر ها رو داره..."
یون ژو اخم کرد...
_"ولی به نظر من اون دو تا کاپل خیلی خوبی بودن...جفتشون با نقشه هاشون می خواستن تو این دنیا تغییرات ایجاد کنن...یه جورایی..."
سایمون پوزخند تلخی زد...
_"بسه یون ژو...نمی خواد از اون دو تا طرفداری کنی..."
یون ژو نفس عمیقی کشید...
_"با این حساب ما بدجوری بازی خوردیم...در حالی که فکر می کردیم همه رو بازی می دیم..."
سایمون وارد سالن خونه شد و به اطراف نگاه کرد...
_"چینگ یو جایی برای پنهان کردن وسایلش نداشت؟"
یون ژو سرش رو تکون داد و وارد اتاق خواب شد...قاب عکس رو برداشت و به در گاو صندوق نگاه کرد...
سایمون وارد اتاق شد و او هم به در گاو صندوق نگاه کرد...
_"امیدوارم رمز این یکی رو هم بلد باشی..."
یون ژو نیشخند زد...
_"چند باری تلاش کردم تا رمزشو پیدا کنم و خب موفق هم بودم..."
و بعد از اون رمز رو وارد کرد و صدای جینگ باز شدن در شنیده شد...
سایمون جلو رفت و به داخل گاو صندوق نگاه کرد...
چند تا موبایل و همین طور یه جعبه!
آه کشید...
_"یعنی چینگ یو هیج مدرکی از یاعه یینگ پیدا نکرده؟"
و بعد جعبه رو بیرون کشید...
یون ژو با دیدن علامت روی جعبه با تعجب گفت...
_"اینکه؟"
سایمون اخم کرد...
_"علامت خاندان یان؟ چرا چینگ یو همچین جعبه ای رو داره؟"
و بعد در جعبه رو باز کرد...
با دیدن شیشه های عطر داخل جعبه بیشتر تعجب کرد...
یون ژو یکی از شیشه هارو برداشت و به عدد حک شده روی شیشه نگاه کرد...
((356790))
و بعد گفت...
_"این جعبه مالِ چینگ یو نیست...حتما...ژان براش فرستاه..."
سایمون کمی فکر کرد...
_"به هر حال...نه ژان و نه چینگ یو نمی تونن ارتباطی با مافیا داشته باشن..."
یون ژو عطر رو سر جاش گذاشت...
_"پس اگه ارتباطی با هم ندارن چرا ژان و یاعه یینگ با هم این نقشه رو کشیدن؟! تا جایی که من می دونم ژان میلیاردر بود اون نیازی به مدل کلاهبرداری ها نداشت و یاعه یینگ به عنوان رییس مافیا هم تا دلت بخواد از راه خلاف پول به دست آورده بود...چرا اون دو تا با هم همکاری کردن؟"
سایمون دوباره به جعبه نگاه کرد...
_"این نوع جعبه ها رو می شناسی یون ژو؟ یادت میاد یکیشو هم به تو داده بودن؟"
یون ژو سرش رو تکون داد...
_"این جعبه ها که روشون علامت خاندان یان حکاکی شده به همه ی اعضا داده می شد...از کوچک ترین تا بزرگ ترین آدمی که تو اون گروه کار می کرد از این جعبه ها داشتن..."
سایمون جعبه رو روی میز گذاشت و موبایلشو درآورد...
_"اینو ببین...عکس دسته جمعی ژان و یاعه یینگ و پونی و جک کنار هم...تو پرونده ی همه ی این افرادو خوندی...چیزی یادت نمیاد؟"
یون ژو به عکس نگاه کرد...
_"اینجا همشون تقریبا ده یازده ساله هستن...هوانگ بزرگ بچه هاشو به همراه مادرشون از پنج سالگی یاعه یینگ فرستاد آلمان تا ازشون محافظت کنه و تا جایی که یادم میاد وقتی یاعه یینگ به چین برگشت هفده سالش بود...پس این عکس امکان نداره که تو چین گرفته شده باشه..."
سایمون سرش رو تکون داد...
_"پس با این حساب یه چیزی تو گذشته ی این آدما هست که ما نه پنج سال پیش و نه الان نمی تونیم پیدا کنیم..."
یون ژو سرش رو تکون داد...
_"شاید ژان هم برای همین اینو برای چینگ یو فرستاده...تا اون گذشته رو پیدا کنه..."
سایمون نفس عمیقی کشید...
_"ولی هیچکدوم از اینا بهمون کمک نمی کنه تا چینگ یو رو پیدا کنیم..."
یون ژو دستشو داخل جیب پالتوش کرد و فلشی رو بیرون آورد...
_"این فلشیه که خودِ یاعه یینگ بهم داد تا بهم ثابت کنه اون شب تو بار خودش بی تقصیر بوده...انگار از قبل همه چیزو برنامه ریزی کرده بودن..."
سایمون چشم هاشو بست...
_"پس هیچ راهی برای پیدا کردن چینگ یو نداریم...هر راهی که بوده اونا قبلا بهش فکر کردن و اونو از بین بُردن..."
یون ژو نیشخند زد...
_"اشتباه نکن..."
و بعد موبایلشو درآورد...
_"اونا شاید تو این بازی انتظار همه ی شما رو داشتن و برای کنترل شما نقشه کشیده بودن اما انتظار منو نداشتن...شاید حتی منو مُرده فرض می کردن و همین برتری من نسبت به همه ی شماست..."
و بعد از اون صفحه ی موبایلشو به سایمون نشون داد که یه نقطه ی قرمز چشمک زن روش پیدا بود...
_"همیشه باید نقشه های پشتیبان داشته باشی...این اولین درس تو دوره های ام اس اسه..."
سایمون اخم کرد...
_"تو یه ردیاب به چینگ یو وصل کردی؟"
یون ژو نیشخند زد...
_"نه به یاعه یینگ وصل کردم...یک ماه پیش که رفتم خونه اش یه میکرو شوکر تو گردنش کار گذاشتم ولی از اونجایی که فروش همچین شوکر هایی ممنوعه اون نمی دونه اون شوکر یه ردیاب هم داخلش داره..."
سایمون با دهن باز به یون ژو نگاه کرد...
_"اون شوکر فقط تو موارد امنیتی به جاسوس ها تزریق می شد...تو از کجا یکی از اون ها رو به دست آوردی؟!"
ولی با دیدن نگاه یون ژو آه کشید...
_"البته که نمی تونم از تو انتظاری غیر از این داشته باشم که به انبار های ام اس اس دستبرد زده باشی...خب یاعه یینگ الان کجاست؟"
یون ژو به صفحه ی موبایلش نگاه کرد...
_"اون الان تو هواپیماس چون مختصاتش خیلی سریع تغییر می کنه...باید صبر کنیم تا بیاد روی زمین اون وقت خیلی سریع می تونیم دستگیرشون کنیم و اونا حتی نمی فهمن چطور پیداشون کردیم..."
سایمون نفس عمیقی کشید...
_"دستگیری اونا برام مهم نیست...تنها نگرانی من چینگ یوعه...می ترسم اونا بلایی سرش آورده باشن..."
یون ژو اخم کرد...
_"اون موقع اس که من دیگه هیچ رحمی به هیچکدومشون نمی کنم و همشونو می کشم..."
سایمون دستشو جلوی یون ژو دراز کرد...
_"موبایلتو بده به من...باید هر چه سریع تر با افرادم تماس بگیرم تا بتونیم اونا رو سریع دستگیر کنیم..."
یون ژو موبایلشو خاموش کرد و داخل جیبش گذاشت...
_"یه شرط داره..."
سایمون آه کشید...
_"چی می خوای؟"
یون ژو لبخند دندون نمایی زد...
_"ترتیب ملاقات من با شان رو بده..."
سایمون با ناباوری گفت...
_"امکان نداره بهت همچین اجازه ای بدم..."
یون ژو نیشخند زد...
_"نگران نباش نمی کشمش...فقط باید حقیقت رو بفهمم..."
سایمون سرش رو تکون داد...
_"باشه...حالا موبایل رو بده..."
یون ژو موبایل رو داخل دست سایمون گذاشت و بعد گفت...
_"همین الان می خوام ببینمش..."
سایمون چشم هاشو تو حدقه چرخوند...
_"الان تقریبا ساعت یک نصفه شبه...همه جا بسته اس..."
یون ژو به سمت جلو حرکت کرد...
_"برای تو نه!"
سایمون سرش رو با تاسف تکون داد...
_"هنوزم بچه مونده..."
و بعد از برداشتن جعبه و بستن گاو صندوق او هم به سمت بیرون حرکت کرد...Lee Eunsoo(O.L) 🍀
YOU ARE READING
My Heart Skip A Beat
Fanfiction°فصل ششم از فیلمِیون: درِ رویاها🗝 {کامل} 🔹️نام اصلی : مرد مرموز نامی که به انگلیسی منتشر شده: قلبم از ضربان می ایسته 🔹️ژانر:معمایی، عاشقانه، اکشن، پلیسی، اسمات 🔹️رده سنی: عام(به جز قسمت های مشخص شده) 🔹️کاپل: ییژان(ییبو تاپ) 🔹️خلاصه: این فن ف...