💙 Sequence 34(Part.1)

28 7 0
                                    

مرد مرموز
فصل سی و چهارم
قسمت اول

مکان: نامشخص
ساعت یک بعد از ظهر

چینگ یو چشم هاشو باز کرد و به یون ژو که جلوش ایستاده بود نگاه کرد...می دونست برای اینکه صحنه طبیعی باشه دست هاش بسته بود و ترجیح می داد هیچ چیزی به زبون نیاره...چون به هر حال واقعا از یون ژو کتک خورده بود و کنار لبش خونریزی داشت...
صدای ایستادن ماشینی از بیرون به گوش رسید...
یون ژو با لبخند به مانیتور نگاه کرد...
_"یاعه یینگ اومد...عجیبه که تنها اومده...هر چند مطمئنم افرادش بیرون کمین کردن...حتی پلیسای احمقن اینجان...نوچ نوچ نوچ...فکر نمی کردم این نمایش قراره چند پرده ای باشه...فکر می کنی یاعه یینگ چطور می خواد از اینجا جوون سالم به در ببره؟!"
چینگ یو کمی سر جاش جا به جا شد و چشم هاشو بست...زیر لب غرید...
_"کمتر حرف بزن..."
یون ژو هومی گفت...
_"باشه باشه...چیه به غرورت بر خورده از یه دختر کتک خوردی؟"
و بعد پشت سرش قرار گرفت و موهای به هم ریخته اش رو کمی مرتب کرد تا چهره ی درب و داغونش بهتر به چشم یاعه یینگ بیاد...
یون ژو خوب یاعه یینگ رو می شناخت...اون شاید رییس مافیا بود و بیشتر اوقات کارش رو با کُشتن آدم ها جلو می بُرد ولی اون هیچوقت اجازه نمی داد آدم های بی گناه بمیرن...انگار اون خصلت خوبش رو از خانواده ی واقعیش به ارث بُرده بود و یون ژو هم می خواست از همین مورد سوء استفاده کنه...
یاعه یینگ وارد کانتینر شد و با نفرت به یون ژو نگاه کرد...
چینگ یو خودش رو به خواب زد چون ترجیح می داد حرفی نزنه...به هر حال امکان اینکه هر لحظه تو این صحنه ی حساس خنده اش بگیره خیلی بود...
یون ژو یکی از اسلحه هاشو به سمت یاعه یینگ نشونه گرفت و یکی رو هم روی سر چینگ یو گذاشت...
_"اسلحه تو بذار روی زمین و به سمت من هُلش بده..."
یاعه یینگ پوزخند زد و خیلی آروم اسلحه شو از پشت کمرش درآورد و روی زمین انداخت و به سمت یون ژو هُلش داد...
_"می دونی که برای کشتنت به اسلحه احتیاجی ندارم...ترجیح می دم با دستام خَفت کنم..."
یون ژو لبخند دندون نمایی زد...
_"فکر نکنم قضیه به اونجا ها بِکشه...چون حتما قبلش خودم می کُشمت..."
یاعه یینگ تک خندی کرد‌...
_"خواهیم دید..."
یون ژو خندید...
_"آه ارباب فکر می کنی برای چی تو رو تک و تنها کشوندم اینجا؟"
یاعه یینگ پوزخند زد...
_"چون بیرون این کانتینر تقریبا نصف پلیسای منطقه ی سه برای من کمین کردن و تو نیازی نیست خودت منو بُکشی...هوم...شاید نمی خوای عذاب وجدان کُشتن پسر خاله ات رو به دوش بِکشی نه؟!"
یون ژو سرش رو تکون داد...
_"پس تو اداره ی پلیس جاسوس داری.‌..خیلی پیشرفت بزرگیه...اما باور کن حتی اگه خودم بُکشمت چیزی حِس نمی کنم..."
با این حرف اشک داخل چشم های یون ژو حلقه زد...دروغ چرا! اون خیلی دلتنگ روز هایی بود که یاعه یینگ مثل یه برادر بزرگ تر هواشو داشت...
یون ژو اسلحه شو پایین آورد و داخل پالتوش گذاشت...
_"احساساتی شدن بسه...باید بریم سراغ کاره اصلیمون..."
یاعه یینگ با بغض گفت...
_"یون ژو اصلا به هیچ کدوم از این کارا نیازی نیست..."
یون ژو از جیبش سرنگی رو درآورد...
_"نه...اصلا نیازی نیست..."
یاعه یینگ اون سرنگ رو می شناخت...دقیقا شبیه همونی بود که اون شب به خودش زده بود...با شَک پرسید...
_"می خوای چیکار کنی یون ژو؟"
یون ژو خندید...
_"می دونی اگه درجه ی ولتاژ این شوکر به 1000 برسه چی میشه؟"
و سرنگ رو به سمت گردن چینگ یو بُرد و نیشخند زد...
یاعه یینگ داد کشید...
_"بس کن! تو واقعا چت شده یون ژو؟"
یون ژو سرنگ رو عقب آورد و ابروشو بالا انداخت...
_"هر چی که الان بهش تبدیل شدم تقصیر توعه..."
و بعد کمی فکر کرد...
_"تو حتی نمی تونی تصور کنی من از چه آموزش هایی جون سالم به در بُردم تا یه مامور ارشد بشم...ولی...ولی هیچوقت فکر نمی کردم پسر خاله ی خودم...کسی که مثل یه برادر بزرگ تر دوستش داشتم بهم تجاوز کنه‌..."
یاعه یینگ چشم هاشو بست و نفس عمیقی کشید...الان بیشتر از همیشه از خودش متنفر بود...
_"یون ژو بیا منطقی باشیم...تو خودت  خوب می دونی من نمی تونستم اون کارو باهات بُکنم..."
یون ژو تک خندی کرد‌...
_"پس کاره کی بود؟! اون شب چه اتفاقی افتاد؟ من هیچی از اون شب یادم نمیاد..."
یاعه یینگ نفس عمیقی کشید...
_"فکر کنم الان وقتشه که جفتمون با حقیقت رو به رو بشیم..."
یون ژو سرش رو کج کرد...
_"باشه...می شنوم...اما می دونی که اگه باور نکنم چی میشه؟!"
یاعه یینگ لبخند تلخی زد...
_"اون روز از اولش نباید پامو تو اون بار لعنتی می ذاشتم..."

My Heart Skip A BeatWhere stories live. Discover now