❤ Sequence 29

44 11 4
                                    

مرد مرموز
فصل بیست و نهم

آلمان، برلین
ساعت ۹:۳۰ دقیقه شب
خانه ی جک


جی یون به چهره ی جدی سایمون نگاه کرد و اسلحه شو از پشت کمرش درآورد...

_"سایمون نمی خوای بهم بگی چی شده؟ آقای شیائو چی کار کرده که تو رو انقدر عصبانی کرده؟"

سایمون خشاب اسلحه شو چک کرد...

_"فعلا مهم نیست...بیا روی گرفتن جک تمرکز کنیم..."

جی یون لب هاشو جلو داد و موهاشو با کِش بست...

_"باز که شروع کردی به دستور دادن...فراموش نکن من رییستم..."

سایمون لبخند کمرنگی زد و کلاهشو روی سرش گذاشت...

_"ببخشید رییس الان وقت نداریم..."

با قدم های سریع وارد راهرو شد...کنار در ایستاد و زنگ در رو زد...

جی یون عقب تر اون ایستاده بود و منتظر بود تا جک درِ خونه رو باز کنه...

چند ثانیه بعد جک درِ خونه رو باز کرد...

_"کیه؟"

ولی قبل از اینکه بتونه حرکتی بکنه سایمون جلوش ظاهر شد و اسلحه رو روی سرش گذاشت...

جک آب دهنشو قورت داد و به اون چهره ی آشنا که الان خیلی خنثی بود نگاه کرد...

_"دستاتو بذار پشت سرت و برو عقب...بخوای حرکت اضافه ای بُکنی می کشمت...زود باش! برو عقب!"

جک همین کارو کرد...چند قدم عقب رفت و سایمون وارد خونه شد...

_"از لحظه ی اول که دیدمت فهمیدم با بقیه فرق داری...پلیسی؟ شان تو رو فرستاده؟"

جی یون هم پشت سر اون وارد خونه شد و درِ خونه رو بست و اسلحه شو به سمت جک نشونه گرفت...

سایمون داد زد...

_"برو روی مبل بشین ولی دست هات هنوز پشت سرت باشن..."

جک سرش رو تکون داد و عقب عقب رفت تا اینکه به مبل رسید و روش نشست...

جی یون به سایمون نگاه کرد...

_"می خوای همین جا ازش بازجویی کنی؟ بهتر نیست از اینجا بریم؟"

سایمون سرش رو به معنی نه تکون داد و چند قدم جلو رفت...تو دو قدمی جک ایستاد و اسلحه رو کمی پایین گرفت...

My Heart Skip A BeatWhere stories live. Discover now