_چون میترسم. میدونی یعنی چی؟ یعنی میترسم که قلبم رو روت باز کنم و تو بازیم بدی. یا اینکه ادای گی ها رو در بیاری که فقط از من به عنوان یه تفریح استفاده کنی برای مواقعی که دنبال یه چیز جدیدی
اشکی که سرازیر شده بود رو با پشت دستش پاک کرد. نه ایندفه پا پس نمی کشید ایندفعه خبری از اون تهیونگ قبلی نیس قرار نیس بترسه و حرفاشو نزنه
_من از کجا میتونم مطمئن بشم که بازیم نمی دی؟ مگه تو همونی نیستی که هر روز با یکی میخوابی یا همش ول این بار و اون باری؟ چجوری میتونی خودتو بهم ثابت کنی؟
جونگکوک کل مدت به لبای پسر نگاه میکرد. با خودش گفت: فاک میخوام همینجا این لبارو قورت بدم. تف تو این زندگی. آخه ببین وقتی داره حرف میزنه چجوری تکون میخوره. فاک
فعلا باید اعتماد پسر رو بدست میآورد بعد یه دل سیر به جون اون لبا میوفتاد. پس همون جوری که به لباش خیره شده بود جوابشو داد:_میدونم من خوش نام نیستم و همه منو به نام پلی بوی دبیرستان میشناسن. ولی لطفاً یه شانس بهم بده قول میدم میتونم تغییر کنم. بفهم میخوامت
تهیونگ نمی دونست چیکار کنه. باید بهش یه فرصت میداد؟ خودشم ته دلش میخواست.
_اوکی ولی شرط داره همینجوری ماستکی نیس. تماس فیزیکی توی جمع ممنوع چون الان هیچی بین ما صد درصد نیس و یه جورایی آزمایشیه.
_اوکی بهتر از هیچیه.
و بعد اینکه اینو گفت، لباش رو محکم روی لبای پسر کبوند و اول به آرومی که انگار داره ازش تشکر میکنه بوسیدش و بعد عمیقتر و بیشتر از روی شهوت.
تا جونگکوک لباش رو روی لباش کبوند تهیونگ یه نفس صدا داری از سر تعجب کشید. وقتی به خودش اومد سعی کرد که جونگکوک رو پس بزنه ولی اون تهیونگ رو به دیوار چسبونده بود و نمیذاشت تکون بخوره.وقتی جونگکوک برای نفس کشیدن دست از بوسیدن پسر برداشت، تهیونگ که همزمان که نفس نفس میزد داد زد:
_دیونه ای؟ خوبه گفتم توی مکان عمومی نه صاف توی مدرسه اگه یکی زودتر اومده بود و مارو میدید چی؟ واقعا که. اصلا بهت فرصت نمی دم. خدا یار و نگهدارت. پشت گوشتو دیدی من و فرصتت رو دیدی.جونگکوک از شدت کیوت بودن پسر زد زیر خنده.
_اره بخند بخند بعدا میبینیم کی داره میخنده به اونیکی.
جونگکوک همزمان که داشت میخندید دستش روبه نشانهی تسلیم بالا گرفت و تهیوگ از این موقعیت استفاده کرد و اون گوشه ی دیوار در اومد و شروع به فرار کردن کرد. اون با تمام سرعتش دوید.
_هی آقا کوچولو کجا با این عجله برگرد ببینم.
جونگکوک هم دنبال تهیونگ دوید. و هر دو همزمان که داشتن میدویدن میخندیدن.
YOU ARE READING
jälkiistunto (Detention)
Fanfictionعجیبه امروز با پسری که اصلا فکرشو نمی کردم کار خلافی توی مدرسه بکنه، توی تنبیه بودم... این فیک هم یکی از همون کلیشه های مدرسه ای همیشگی هست ولی اکثر فیکای مدرسه ای دیگه توی فضای دبیرستان های کره یا آمریکا اتفاق میوفته. ولی ما قراره یه سفر کوتاهی به...