فلش بک یه ماه پیش
اون شب ته قرار بود پیش دوستاش هلسینکی بمونه پس لیسا با خیال راحت می تونست به کاراش برسه بدون اینکه نگران ته باشه. لیسا و لئو امشب خیلی کار داشتن ولی تایمشون محدود بود. باید تا فردا تاییدی پروژه ی تیم لیسا رو بدن. پس با لئو مونده بودن تا کار رو تموم بکنن. اونا داشتن برسی های اخر کدی که تیم لیسا نوشته بودن رو میکردن. کار زیادی بود چون یه سایت کامل بود که یکی از بزرگترین پروژه های اخیرشون بود. ولی اگه کل شب رو کار کنن میتونن تمومش کنن.
اونا از چهار ظهر که همه ی کارمندای رفتن تا ساعت سه ی صبح بدون استراحت کار کردن و بلاخره کارشون رو تموم کردن. تموم مدت لیسا داشت به لئو توضیح میداد و راه حل های مختلفی که از قبل آماده کرده بود رو ارائه میداد و لئو فقط محو لیسا شده بود و وقتی هم لیسا نظرش رو میپرسید فقط میگفت عالیه همینو انجام میدیم.
الان یه ربعه که کارشون تموم شده و لیسا همه ی کامپیوتر ها رو خاموش کرد، وسایلش رو برداشت و آماده شد که برگرده خونه. با اینکه از صبح سخت کار کرده بود اصلا خسته نبود. یعنی یکم بودا ولی اگه هم برگرده خونه قراره فقط یه کتاب باز کنه و تا صبح بخونه.
فردا روز تعطیلشه و میتونست بعد کل ظهر رو بخوابه. البته اگه این لئو یهو به کلش نزنه و برای مسخرهترین دلیل ممکن اونو نکشونه کمپانی._داری میری؟
لئو که پشت میز کارش نشسته بود، گفت._بعله قربان دیگه مرخص میشم اگه جناب عالی اجازه بدهند.
یجورایی بهش تیکه انداخته بود ولی دیگه برای هر دوشون نرمال شده بود. لیسا همیشه درحال تیکه انداختن به لئو بود._بیا یکم با من بنوش. نا سلامتی یه پروژه ی بزرگ رو یه شبه تموم کردیم.
و شروع به ریختن ودکا توی دوتا لیوان کرد._میتونستم رد کنما ولی خب کی به ودکا های تو نه میگه؟
لئو همیشه گرونترین و مرغوبترین ودکا ها رو میخرید که لیسا مثلش رو نخورده بود. هر دفه که لیسا رو مهمون میکنه یهو میبینی یه نوشیدنی از قرن ۱۹ یا حتی قدیمی تر رو باز میکرد تا با هم بنوشن_میدونستم نمیتونی نه بگی.
و لیوان رو سمت لیسا گرفت و بهش دادلئو لیوانش رو بالا اورد.
_به سلامتی کار گروهیمون_کار من درستش اینه
_اوکی به سلامتی کار تو
بعد از یه خنده ی بلندی که هر دوتاشون سر دادن لیسا یه جرعه از نوشیدنیش رو نوشید. این نوشیدنی خیلی از بقیه سنگینتر بود. یه نصف لیوانش کافی بود که لیسا مست بشه و چرا که نه بقیه ی نصف لیوان رو یه نفس سر کشید.
لئو هم نصف لیوانش رو یه باره سر کشید. انگار که میخواست چیزی رو بگه ولی یچیزی جلوش رو میگرفت و میخواست با نوشیدن اون سد رو از بین ببره.
KAMU SEDANG MEMBACA
jälkiistunto (Detention)
Fiksi Penggemarعجیبه امروز با پسری که اصلا فکرشو نمی کردم کار خلافی توی مدرسه بکنه، توی تنبیه بودم... این فیک هم یکی از همون کلیشه های مدرسه ای همیشگی هست ولی اکثر فیکای مدرسه ای دیگه توی فضای دبیرستان های کره یا آمریکا اتفاق میوفته. ولی ما قراره یه سفر کوتاهی به...