dating?

232 37 7
                                    

بعد از اینکه جونگکوک کام شد تهیونگ شلوار جونگکوک رو پاش کرد. عرق هاش رو پاک کرد و مو هاش هم صاف و صوف کرد. توی تموم این مدت جونگکوک فقط بهش خیره شده بود و تک تک حرکاتش رو زیر نظر داشت.

کار تهیونگ حدود سی ثانیه ای بود که تموم شده بود ولی جونگکوک هنوزم همون جوری بهش خیره مونده بود. پس تهیونگ با کنایه گفت:
_اقا نمی خواهند خودشون رو تکون بدن و از اینجا برن بیرون؟ یا اینکه می‌خوان من اونم براشون انجام بدم؟

_بدمم نمیاد. نمی شه کولم کنی تا کلاس ببریم؟

_دیگه چی؟ غذا هم دهنت بذازم نه؟

_اونم ایده خوبیه

_بخدا که اخلاقت به هیکلت نمی خوره. عین بچه های دوساله ای. بدبخت اونا که تو رو به عنوان پسر سرد و خشن مدرسه که پلی بوی هم هست میشناسن. خدایی چجوری این اسم و رسما رو برا خودت جور کردی؟

_نگران نباش به موقعشم اون روم بالا میاد... به هر حال منتظرم کولم کن
و همزمان دستش رو مثل یه بچه که از مامانش میخواد بقلش کنه باز کرد. تهیونگ داشت از شدت کیوت بودن اون صحنه آب روغن قاطی میکرد. مگه میشه یه پسر ۱۷ ساله با دو کیلو تتو و پیرسینگ و یه بدن گنده اندازه خرس انقد کیوت هم باشه؟

_بلند شو بلند شو لوس نکن خودتو. بلند شو تا نزدم بچتو ناقص کنم. (یاد اون پیرزنها اوفتادم که میگف بلند شو بلند شو تخم سگ)

جونگکوک دستاش رو پایین آورد و گفت:
_نخواستیم اصلا

و خودش بلند شد و از دسشویی بیرون رفت

تهیونگ دنبالش راه اوفتاد و گفت:
_حالا قهر نکن اوک_

تا هر دو از دستشویی بیرون اومدن همه نگاه ها بهشون برگشت. لعنتی زیاد طولش داده بودن همه ی بچه ها رسیده بودن. تهیونگ نگاهی به جونگکوک انداخت که خیلی ریلکس داشت راهش رو ادامه میداد انگار نه خانی اومده نه خانی رفته. پس تهیونگ هم سعی کرد مثل جونگکوک همه چی رو به چپش بگیره و بره دنبال کیف و کاپشنش. از دست این جونگکوک معلوم نیس کاپشنش رو کدوم گوری پرتاب کرده.

رفت دم کمدش و همینجوری که حدس میزد کاپشن و کیفش کف زمین پرتاب بود. برشون داشت و کمدش رو باز کرد که بذارتشون توی کمد. همون موقع جیمین بالا سرش ظاهر شد.

_یااا تهیونگ اینا چی میکصن که میگن تو با جونگکوک از توی یه دسشویی اومدین بیرون؟ هاااا؟

_خبرا ماشالا دو دقیقه ای به همه جا میرسه

_پس واقعیههه؟؟؟؟؟؟

جیمین از شدت تعجب قرمز شده بود. تهیونگ اول سعی کرد که ارومش کنه پس گفت:
_جیمین آروم نفس بکش همه چی رو برات توضیح میدم. بیا بریم روی یکی از مبلا بشینیم از سیر تا پیاز رو برات تعریف میکنم.

jälkiistunto (Detention)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt