last night

184 21 0
                                    

حدود پنج فقط داشتن توی این سایت و اون سایت دنبال یه راهی می‌گشتن که بتونن ته رو نگه دارن از راه های قانونی بگیر تا غیر قانونی. حتی یه جا یه سایت پیدا کردن که قرار داد کاری فیک می‌بست و حتی رفتن با طرف حرف زدن ولی پروسه ی قرار داد بستن‌شون حدود یه هفته طول می‌کشید که اونا اونقدر وقت نداشتن. به هر دری که فکرشو میکنی زدن هیچی. هر وری که می‌رفتند با در های بسته مواجه میشدند. کوک تموم قوانین محاجرت رو از اول خوند هیچ راهی نبود.

_کوک ولش کن راهی نیست.

ته گفت ولی کوک نمی‌خواست قبول کنه. نه. اون تازه یکی رو پیدا کرده که میتونست از ته دل دوستش داشته باشه. و قرار نیست به این آسونی از دستش بده. همون‌ جوری ادامه به گشتن توی سایت محاجرت کرد. نمیتونست قبول کنه.

_مگه میشه؟ حتما به راه فاکی باید باشه دیگه. اهمیتی نمیدم قانونی یا غیر قانونی. تو هیچ جا نمیری.

با هر جمله ای که کوک میگفت صداش بلند تر میشد. جوری که جمله ی آخرش رو داد زد.

_کوک...

_اینجوری صدام نکن.

_کوک بسه

_بجای اینکه هی حرف بزنی و وقت تلف کنی برو دنبال راه حل بگرد.

_کوک دیگه سایتی نمونده که نخونده باشیم. اگه مونده باشه هم چیزایی که میگه تکراری‌ان.

کوک به حرف ته گوش نمی‌داد و فقط داشت کار خودش رو میکرد. ته میدونست بیشتر از این ادامه بدن فقط وقت‌شون تلف میشه و راهی برای موندن ته نیست. و به جای اینکه اینجوری وقت‌شون رو هدر بدن میتونن از ساعات آخری که با همن لذت ببرن.

_کوک بسه

_پوپو ولش کن

_بانی راهی نیست

_ای سندروم دائم الشق دار همه چیز رو چک‌ کردیم.

_جونگکوک

_جئون جونگکوک

ته همه‌ی القابی که به ذهنش میومد رو استفاده کرد تا اینکه لقبی که فکر میکرد هیچ وقت قرار نیست استفاده کنه به ذهنش رسید. تموم تلاشش رو کرد که خندش رو کنترل بکنه گفت:

_اقای جئون

کوک بلاخره دست از ایگنور کردن حرفای ته برداشت و بهش نگاه کرد. ته صندلیش رو سمت صندلی کوک کشید و گفت

_ولش کن. قبول کن که راهی برای موندن من نیست. حداقل بیا کاری بکنیم این ساعات آخر از ذهن دوتایی‌مون پاک نشه.

ته همزمان که اینا رو میگفت آروم از صندلیش بلند شد و رفت همون‌جوری که کوک روی صندلی رو به کامپیوتر نشسته بود، توی بقلش نشست.

نفس کوک بند اومد. یعنی اصلا انتظار اینو نداشت چون ته همیشه اونی بود که پس میزد و الان این رفتارش کاملا براش جدید بود.

jälkiistunto (Detention)Onde histórias criam vida. Descubra agora