جیمین خجالت میکشید. لباس رو پوشیده بودا ولی نمی دونست کار درستیه که با بهترین دوستش رابطه داشته باشه یا نه؟ آره درسته جیمین هیچوقت یونگی رو به چشم دوست نگاه نکرده بود. از همون کلاس چهارم که دیدش یه چیزی حس کرد یعنی یه حس متفاوتی از اینکه اون بهترین دوستش باشه یا هرچی داشت. ولی چون هنوز بچه بودن و چیزی درمورد گرایش نمی دونست، خبر نداشت این حس یعنی چه. اصلا بخواطر یونگی بود که گرایشش رو فهمید. بخواطر یونگی بود که اون الان گی شده. و الان اون فرصتی که یه عمر دنبالش بوده بهش داده شده ولی دو دل بود. (گاییدی ما رو)
بلاخره یه نفس عمیقی کشید. اون روش که شرم حالیش نمی شد رو بالا اورد و دلش رو به دریا و به یونگی پیام داد که میتونه بیاد تو.
یه دقیقه هم طول نکشید که در توسط یونگی به شدت باز شد. با خوش گفت: مثل اینکه کراش ما هم حسابی هیجان زده شده.
جیمین اون لباس خواب رو پوشیده بود ولی روش یه لباس بیرونی هم پوشیده بود. طبق تجربه مردا دوس دارن خودشون کشف کنن. (تجربه🤡🤡🤡)
یونگی چند قدم به جیمین نزدیک شد تا اینکه به دو قدمیش رسید.
_جیمین، تو که میدونی مردا اگه از این مرحله یه قدم حتی جلوتر برن نمی تونن جلوی خودشون رو بگیرن. پس اجازه میدی؟(چه جنتلمنی)
جیمین آب دهنش رو قورت دادم بعد جواب داد:
_ اجازه میدم.یونگی تا جواب مثبت رو شنید یه لبخند خبیثانه ای زد و جیمین رو به دیوار کوبید. و شروع به بوسیدنش کرد. بوسه اولش نرم و سطحی بود ولی هرچی که جلو تر میرفت عمیقتر میشد. یونگی با زنوبش ضربه ای به معنای اینکه اجازه بده که بیشتر پیش بره و دهنش رو براش باز کنه زد. جیمین هم مثل اینکه از خداش باشه بهش اجازه داد. زبون سرکش یونگی کل دهنش رو زیر رو رو کرد. تا اینکه جیمین سعی کرد همراهیش کنه، یونگی یه گاز از لبش گرفت که کاملا معناش رو به جیمین رسوند.
ولی جیمین بیکار نموند و زانوش رو روی عضو یونگی با یه سرعت فرسا آور کشید. همینجوری ادامه داد تا دیگه یونگی نتونست تحمل کنه و از لب های پسر کوچیکتر دل کند.با یه سرعت بالایی شلوار پسر رو پایین کشید و اون پتی لعنتی رو دید وای که اون پتی آبی چقد با پوست سفید پسر مچ میشد. دوباره سریع هودیه پسر رو در آورد و فاکککک اون ترقوه های سفیدش، نیپل های صورتیش، اون شکم تخت که یکم اومده بود عضله در بیاره، همشون همشون داشت یونگی رو صدا میزد که بیاد و هیکی هاش که به نظر خودش یه اثر هنریه رو روشون بکاره. انقد اون جزییات پسر دیونش کرده بود که اصلا متوجه اینکه اون پتی لعنتی ادامه داشته و مثل یه پیچک تا زیر نیپلاش کشیده شده بود نشد. فاک فاک فاک این صحنه چقد... اصلا یونگی نمی تونست تحمل کنه دلش میخواست همینجوری بدون آماده کردن پسر بفاکش بده.
_نه نه نه
یونگی افکارش رو بدون اینکه متوجه بشه به زبون آورد._زنده ای؟ جیمین خواست یونگی رو اذیت کنه پس گفت اصلا بیا ادامه ندیم.
ESTÁS LEYENDO
jälkiistunto (Detention)
Fanficعجیبه امروز با پسری که اصلا فکرشو نمی کردم کار خلافی توی مدرسه بکنه، توی تنبیه بودم... این فیک هم یکی از همون کلیشه های مدرسه ای همیشگی هست ولی اکثر فیکای مدرسه ای دیگه توی فضای دبیرستان های کره یا آمریکا اتفاق میوفته. ولی ما قراره یه سفر کوتاهی به...