Part 30

75 6 3
                                    

لیسا هنوزم گیج و سردرگم بود با چهره ای گیج بهش خیره موند که جنی لبخندی روی لباش نشست و ادامه داد : جوری نگام میکنی که انگار قرار نیست دیگه منو ببینی ..

لیسا با تعجب گفت : چرا اینجوری فکر میکنی ؟!

جنی لباشو گرد کرد و با گرفتن هانبوکش توی دستاش تا بتونه راه بره به آرومی جوابشو داد : نمیدونم انگار همینجوری به ذهنم اومد و ..

یهو با یه پرش کوتاه جلوش ایستاد و با گرفتن انگشتش سمت دختری که متعجب با اون چشما
بهش نگاه میکرد ادامه داد : و تو با جونگ هی ..

لیسا که متوجه حسودی دختر روبه روش شده بود با لبخندی بهش نزدیک تر شد و با قرار گرفتن انگشتش روی لباش بوسه ای روش گذاشت و گفت : چرا ؟! نکنه حسودیت شده !!؟ ..

جنی با لبای آویزون ازش دور شد و گفت : من چرا باید حسودی کنم آخه ؟!

اینو گفت و با حرف زدن با خودش به سمت اتاقش رفت و لیسا دوباره تنها شد؛ وقتی به اینکه چجوری شب بره پیش جونگ هی فکر کرد زیرلب گفت : یعنی چجوری شب رو برم ؟! ..

چند ساعتی گذشت و بالاخره شب فرا رسید .

لیسا از اتاق جنی خواست خارج بشه که با سئوال جنی مواجه شد و سرجاش ایستاد .

جنی : جایی میخوای بری عشقم ؟!

لیسا به سمتش برگشت و گفت : میخوام تنهایی توی شب به این زیبایی قدم بزنم .

جنی : بدون من ؟!

لیسا به دختری که بخاطرش ناراحت شده بود نزدیک شد و با نشستن روی زانوهاش؛ با دستاش صورتشو قفل کرد و گفت : فرداشب رو حتما با تو قدم میزنم عشقم .

جنی : ولی ..

لیسا : بوسه ای روی لباش گذاشت و گفت : ولی منم به تنهایی فکر کردن نیاز دارم بازم بهم اجازه نمیدی !؟

جنی کمی فکر کرد و وقتی مشکلاتی که لیسا از سر گذرونده بود رو به یاد آورد لبخندی زد و گفت : پس قول دادی که فرداشب با من باشی .

لیسا : قول میدم عشقم .

لیسا از جاش بلند شد و با برداشتن شمشیرش از اتاقی که دیگه متعلق به خودشون بود خارج شد .

خواست از دیوارهای سلطنتی بره بالا که متوجه سر
و صدایی شد؛ صدای برخورد شمشیرهایی که انگار
به قصد کشتن همدیگه باعث هرج و مرج شده بودن؛ شنیده میشد .

ولی ..

یهو دیگه صدایی شنیده نشد پس لیسا قدم های آرومی به سمت جایی که صدا ازش میومد برداشت و محکم شمشیرش رو دستش گرفت تا اگه شخصی بهش حمله کرد سریع از خودش دفاع کنه .

یهو دیگه صدایی شنیده نشد پس لیسا قدم های آرومی به سمت جایی که صدا ازش میومد برداشت و محکم شمشیرش رو دستش گرفت تا اگه شخصی بهش حمله کرد سریع از خودش دفاع کنه

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.

ولی وقتی با صحنه ای که روبه روش قرار گرفته بود؛ مواجه شد با شوک به مردی که با ناامیدی روی زمین نشسته بود زل زد و گفت : جونگ هی ؟! تو ..

جونگ سرشو بلند کرد و با دیدن لیسا روی پاهاش ایستاد و با بی حالی خواست به سمتش بره ولی چشماش روبه سیاهی رفت و دوباره روی زانوهاش افتاد؛ درحالیکه به کفش های لیسا خیره مونده بود پلکاش سنگین شد و بیهوش شد .

لیسا به سمتش خم شد و با نگاهی که به آدمایی که اطرافش مرده بودن انداخت به آرومی زیرلب گفت : یعنی چرا جونگ هی این آدما رو کشته ؟!

نگاهشو به جونگ هی داد و با چک کردن نبضش ادامه داد : و چرا باید کسی قصد کشتنشو داشته باشه ؟! ..

همون لحظه سایه شخصی جلوی دید لیسا بود و با عجله به پشت سرش نگاهی انداخت .

_________________________________________

سلام بنظرتون اون شخص کی میتونه باشه ؟ 🤔
و اتفاقی که قراره بیوفته 🥲

She is my girlfriend 🦋Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt