روز بعد
* لیسا *
لیسا که به دنبال جانشینی پادشاه بود سعی در نقش بازی کردن و نزدیک شدن به امپراطور داشت تا بتونه اون چهره ای که با نقاب پوشونده بود رو برای مردم گوریو رو کنه .
با زانو زدن به امپراطور تعظیم کرد؛ پادشاه که از این برخوردش خوشش اومده بود از روی تختش بلند شد
و به سمتش گام های آرومی برداشت وقتی بالاسرش ایستاد دستی روی شونه اش گذاشت و با لبخند تحقیر آمیزی گفت : اگه از همون اول خانواده اتم همینجوری جلوم زانو میزدن الان زنده بودن .حرفی که لیسا رو به شدت عصبانی کرده بود رو دقیقا جلوش اونم با لحنی تحقیرآمیز خطاب به خانواده اش گفت و این لیسا از درون عصبانی و ناراحت کرد اما ..
لیسا سرشو بلند کرد و از پایین به مردی که هیچ
وقت قصد بخشیدنش رو نداشت؛ زل زد؛ با چشمایی
که تقریبا داشتن خیس میشدن حرفایی که ته دلش سنگینی میکرد بهش میزد .حس انتقام چشماشو کور کرده بود و همون لحظه با دیدن پوزخند پادشاه خواست که همونجا به قتلش برسونه اما بخاطر این همه مدتی که برای انتقام صبر کرده بود کاری انجام نداد و از جاش بلند شد تا روبه روش قرار بگیره .
پادشاه : اگه میخوای جانشینم بشی باید از دستوراتم پیروی کنی و ..
لبخندی که از خنجر هم دردناک تر بود رو به دختری که بخاطر از دست دادن کل خانواده اش درهم شکسته بود زد و ادامه داد : میتونی بر گوریو سلطنت کنی و تموم قدرت رو به دست بگیری .
لیسا سرشو هرچند دوست نداشت؛ تکون داد و گفت : بله پادشاه .
پادشاه : خوبه حالا برو پیش دخترم و تا فردا که برات یه بازی هیجان انگیز در نظر گرفتم صبر کن .
لیسا سرشو خم کرد و از اونجا رفت ولی با نگاهی که به پشت سرش یعنی قصر سلطنتی انداخت لبخندی از حس غم روی لباش نشست و با مشت کردن دستاش زیرلب گفت : قسم میخورم که انتقام خانواده ام رو ازت خواهم گرفت و تو رو جلوی دخترت به زانو در میارم .
با رفتنش از اونجا و برگشتنش پیش عشقش لبخندی سرشار از خوشحالی روی لباش ظاهر شد و از دور به دختری که مثل همیشه با هانبوک صورتی که تنش کرده
بود درون شکوفه های صورتی درخت داخل حیاط قصر پنهون شده بود؛ خیره شد .
YOU ARE READING
She is my girlfriend 🦋
Historical Fictionفیکشن : اون دوست دخترمه پایان یافته 🦋 ژانر : عاشقانه؛ تاریخی؛ غمگین کاپل : جنلیسا خلاصه : خانواده و اتفاقاتی که بین اعضای خانواده پادشاهی داخل قصر میوفته و عشقی که از اولشم برای همه شوکه کننده بود بیشتر همه چی رو بهم میریزه .. ولی عشق جنی به شاهزاد...