با نگرانی و ترس توی افکارش غرق شده بود و به فکر راهی برای نجات جنی بود که جی هون دستشو روی شونه اش گذاشت و دختری که اصلا متوجه حضورش توی این مکان نبود رو به خودش آورد و باعث شد که نگاهی بهش بندازه ..
جی هون به آرومی کنار گوش لیسا لب زد : چیزی شده ؟! چرا اصلا به حرفام گوش نمیدی !! ..
لیسا : حالم خوبه فقط یه چیزی رو فراموش کردم برای همین ..
جی هون با لبخندی گفت : الان فهمیدم دلیل این نگرانیت چیه ..
لیسا که میترسید رابطه اش با جنی رو فهمیده باشه با ترس لب زد : چی رو فهمیدی !؟
جی هون : نگران " تنبلی " مگه نه ؟!
لیسا با تعجب پرسید : تنبل کیه ؟!
جی هون : نگو که اونم فراموش کردی !! سگت دیگه ..
لیسا چیزی نگفت و با فکری که به سرش زد از روی زمین بلند شد و روبه جی هون گفت : من باید برم ..
جی هون با نگاهی که به بقیه پلیسا انداخت با نگرانی نگاهشو دوباره به لیسا داد و گفت : ما اینجا برای یه عملیات خیلی مهم و محرمانه اینجاییم اونوقت تو میگی میخوای بری !!؟ بشین تا کسی متوجه رفتار
غیر عادیت نشده ..لیسا : فقط همین یه بار رو هوامو داشته باش زود برمیگردم؛ قول میدم ..
جی هون آهی کشید و با تسلیم شدن در برابر همکارش با صدای خیلی آرومی روبه لیسا گفت : باشه ولی باید زود برگردیا ..
لیسا : زود برمیگردم؛ ممنون جونگ هی ..
جی هون با دلخوری و صدای تقریبا آرومی بعد رفتن لیسا لب زد : هنوزم اسممو یاد نگرفته؛ من جی هونم چرا همش میگه جونگ هی !! ..
ولی دوباره نگاهی به لیسا که داشت از دیدش محو میشد انداخت و لبخندی روی لباش نشست * این
لیسا رو بیشتر دوست دارم تا اون لیسا سرد قبل رو *لیسا که سعی میکرد یواشکی و جوریکه توسط نیروهای پلیس دیده نشه به جنی خبر حضورشون توی این مکان رو بده از فاصله تقریبا دوری با پنهون شدن سعی کرد خودشو از دیده شدن دور کنه و به اون ماشینی که جنی داخلش نشسته بود نزدیک بشه .
با نزدیک شدن به ماشین زیر ماشین خودشو پنهون کرد و با بیرون اومدن جنی از ماشین از زیر ماشین پاشو گرفت و باعث ترسیدنش و در نهایت گرفتن اسلحه به سمتش شد .
لیسا که نمیخواست تسلیم بشه به آرومی از زیر ماشین اومد بیرون و با نشستن روی زانوهاش و مخفی کردن خودش برای دیده نشدن توسط نیروهایی که بالای تپه جمع شده بودن روبه دختری که اونم از رفتار غیر معمولی لیسا به شک افتاده بود و خودشو با نشستن روی زانوهاش مخفی نگه داشته بود؛ لب زد : اگه اینجا بمونی ممکنه بمیری پس لطفا قبل اینکه نیروهای ما به اینجا هجوم بیارن فرار کن ..
لیسا اینو گفت و خواست بره که جنی با تعجب
گفت : چرا داری کمکم میکنی ؟! دلیل لو دادن
همچین مأموریت مهمی چیه ؟لیسا سرشو به پشت سرش برگردوند و نگاه غمگینی به عشقش که اونو نمیشناخت انداخت و با لبخندی که از دلتنگی بود جواب داد : چون تو منو یاد یکی که خیلی دوسش داشتم میندازی و میخوام ازت محافظت کنم .
جوابی رو که جنی انتظارشو نداشت رو بهش داد و از اونجا فرار کرد تا دیده نشه؛ با رفتنش جنی دستشو روی قلبش گذاشت و با تعجب لب زد : نباید بخاطر کسی که نمیشناسی اینجوری کنی؛ پس چرا قلبم اینجوری میکنه !! ..
جنی با توجه به حرف اون دختر یواشکی از اونطرف جنگل فرار کرد و با فرارش از دستگیری توسط پلیس نجات یافت اما هنوزم بخاطر حرف اون دختر افکارش بهم ریخته بود و دلیل دلتنگیش برای اون شخص رو نمیدونست * یعنی اسمش چیه ؟! من باید دوباره باهاش حرف بزنم .. *
لیسا که برگشته بود پیش جی هون و پلیس های بالای تپه خیلی عادی همونجا درونشون به نقشه هایی که ممکن بود جون جنی رو به خطر بندازه گوش میداد تا شاید بتونه با دونستن اطلاعاتی که باهم به اشتراک میزارن جلوی اون اتفاق رو بگیره اما اون خبر نداشت که دقیقا داره اون مسیری رو که به اون حادثه ختم میشه رو داره میره و کمک کردن به اون دختر و نزدیک شدن بهش اونو مجبور به گرفتن تصمیماتی که باب میل اون نیست میکنه ..
با حمله نیروی پلیس به اون باند مواد مخدر تموم افرادی رو که اونجا داخل اون انباری حضور داشتن
رو دستگیر کردن اما از نبود شخص مهم این باند متعجب بودن و عکسی که تو دستای یکی از اون
نیروها بود لیسا رو متعجب کرد .یکی از فرمانده های گروه با نشون دادن عکس به همه با جدیت گفت : این شخص رو باید سریعتر پیدا کنیم چون ممکنه تهدیدی برای کاخ آبی باشه ..
لیسا حسی که بعد شنیدن حرفای اون فرمانده داشت رو سعی کرد با پنهون کردن بغضش بروز نده اما انگار شدنی نبود و با تموم شدن حرفای اون مرد دویید سمت جنگل تا احساساتشو جلوی اون آدمای غریبه که هیچ شناختی ازشون نداشت بروز نده .
لیسا : باورم نمیشه که جنی اینجا درگیر همچین آدمایی شده !! با وجود این همه دشمنی که داره چجوری اونو از اون اتفاق نجات بدم ؟!!
راهشو به سمت جاده اصلی رفت و متوجه ماشینی
که کنار جاده پارک کرده بود شد برای همین قدم های آرومی به سمت اون ماشین برداشت و با ضربه خیلی آرومی که به شیشه ماشین وارد کرد جنی رو متوجه خودش کرد .جنی اسلحه اش رو بیرون کشید و با بیرون اومدن از ماشین بلافاصله دست لیسا رو پیچوند و با چسبوندنش به ماشین اسلحه رو روی سرش گذاشت و خیلی جدی گفت : تو کی هستی ؟! قصدت از نزدیک شدن به من چیه ؟؟!
_________________________________________
سلام این پارت چطور بود ؟! :)
YOU ARE READING
She is my girlfriend 🦋
Historical Fictionفیکشن : اون دوست دخترمه پایان یافته 🦋 ژانر : عاشقانه؛ تاریخی؛ غمگین کاپل : جنلیسا خلاصه : خانواده و اتفاقاتی که بین اعضای خانواده پادشاهی داخل قصر میوفته و عشقی که از اولشم برای همه شوکه کننده بود بیشتر همه چی رو بهم میریزه .. ولی عشق جنی به شاهزاد...