chapter 6

609 120 83
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


_مستر کیم.

آلفای رو به روش هنوز با چشم‌هایی خشمگین نگاهش می‌کرد و کلمه‌ای به زبون نمیاورد اما پسر نمیتونست دلیلش رو بفهمه.
تهیونگ نگاهی به شنل روی دوش امگا انداخت و بعد کمی دورتر چارلی رو دید که هنوز همونجا ایستاده بود.
اون آلفا رو میشناخت. بر خلاف پدر خوش نامش اون پسر در برنامه‌های شبانه لندن حضور بی وقفه داشت و نصف بیشتر عمرش رو در حال خوش گذرونی بود.

این که امگاش اون وقت شب بیرون از عمارت به همراه جونز بود اصلا براش خوش آیند نبود. قبل از اینکه چارلی به سمتشون بیاد به طرف جونگکوک برگشت و با صدایی خفه و به آرومی گفت:
_برگردید داخل.

جونگکوک که تا اون لحظه بی صدا ایستاده بود با صدای آلفا به خودش اومد.
_اما من میخوام باهاتون صحبت کنم.
تهیونگ اصلا دلش نمیخواست در حضور چارلی با جونگکوک صحبت کنه بخاطر همین با لحنی گرم‌تر به پسر گفت:
_خواهش میکنم برید داخل و تو اتاق کار طبقه اول منتظرم باشید.

جونگکوک که دید تهیونگ از حرفش برنمیگرده سری تکون داد و خواست از کنار تهیونگ رد بشه که مرد جلوش ایستاد.
دستش رو به سمت شنل روی شونه‌هاش برد و به آرومی اون رو از روی شونه‌های پسر برداشت و بعد کتش رو درآورد و به سمت پسر گرفت.
با صدایی آروم در حالی که داشت کت روی شونه‌های امگا رو مرتب میکرد بدون اینکه پسر رو مخاطب قرار بده گفت:
_از بوی خاک متنفرم.

از سر راه پسر کنار رفت و بعد از دور شدن جونگکوک به طرف چارلی که با فاصله کمی ازش ایستاده بود رفت.
با رسیدن به چارلی ایستاد و سعی کرد عصبانیتش‌ رو کنترل کنه. نباید جوری رفتار می‌کرد که اون آلفا متوجه چیزی بشه.

شنل داخل دستش رو به سمت پسر گرفت و به آرومی گفت:
_به گمونم متعلق به شماست مستر جونز.
چارلی با پوزخندی گوشه لبش شنل رو از مرد گرفت و با لحنی آزار دهنده گفت:
_امگا کت شما رو به شنلم ترجیح دادن.
نمیتونست خشمش رو کنترل کنه. رایحش به وضوح سردتر از همیشه بود و دلش می‌خواست پسر رو به روش رو از روی زمین محو کنه.

چشمی چرخوند و دقیقا رو به روی پسر قرار گرفت. با لحنی مطمئن و به آرومی شروع به صحبت کرد:
_از اون امگا فاصله بگیر جونز. اون پسر برای آشغالی مثل تو زیادی پاکه.
چارلی با اعتماد به نفس بیش از حد به چشم‌های تهیونگ خیره شد و با لحنی جدی گفت:
_چی شما رو به این موضوع علاقمند کرده مستر کیم؟ چرا اون امگا براتون اهمیت داره و چرا به روابط من با اون امگا اهمیت میدید؟

Love, Hate And everything in between Where stories live. Discover now