chapter 1

1.1K 163 76
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


افسار اسب رو به دست پیشکار داد و به سمت اسب برگشت. گردنش رو نوازشی کرد و مقداری قند از جیبش در آورد و به سمت اسب گرفت.
_آفرین دختر خوب.
همینطور که سر و گردن اسبش رو نوازش می‌کرد به سمت پیشکار برگشت و پرسید:
_اتفاق جدید نیفتاده؟
پیشکار سری تکون داد و گفت:
_نه قربان همه چیز خوبه. فقط میسیز بتی مدتی هست به اینجا رسیدن. ایشون فرمودن هر وقت رسیدین سری به اتاقشون بزنید.
تهیونگ سری به نشانه تفهيم تکون داد. اسب رو به دست پیشکار سپرد و به سمت عمارت رفت.

میدونست اون زن بر خلاف چیزی که توی نامه نوشته صرفا برای تعطیلات به اینجا نیومده. از پله‌ها بالا رفت و رو به روی در ایستاد. نفس عمیقی کشید و خودش رو آماده رو به رویی با دایش کرد اما قبل از اینکه در بزنه صدای پیرزن بلند شد:
_پشت در نایست تهیونگ بیا داخل.

فراموش کرده بود رایحش‌ قراره اون رو لو بده. لبخندی زد و در رو باز کرد و وارد شد. اتاق تاریک بود و فقط یک شمع روشنایی کمی به اونجا میداد. دایه بتی روی صندلیش نشسته بود و در حال دود کردن سیگار بود‌. با ورود تهیونگ سیگارش رو خاموش کرد و از جاش بلند شد. به سمت پسر رفت و رو به روش ایستاد.

_بالاخره اومدی پسره‌ی چموش. میدونی چند وقته اینجا منتظرم؟
تهیونگ سری به نشانه احترام خم کرد و لبخندی زد.
_عذر می‌خوام دایه. خبر نداشتم امروز میاید.
بتی لبخندی زد و جلوتر رفت. تهیونگ رو در آغوش گرفت و گفت:
_همین یکبار بخششم رو شامل حالت میکنم.

تهیونگ رو محکم‌تر در آغوش گرفت و با لحنی آزرده گفت:
_دلم برات تنگ شده بود کیم. احوالت چطوره‌؟
تهیونگ لبخندی زد و گفت:
_خوبم دایه.
بتی پسر رو رها کرد و دوباره به سمت صندلیش رفت. چهره جمع شدش نشان از نارضایتیش می‌داد. روی صندلی نشست و با لحنی آزرده گفت:
_تو به این میگی خوب آلفای جوان؟ عمارت سوت و کوره. از آخرین باری که یک مهمانی درست ترتیب دادی چقدر میگذره؟

تهیونگ سری تکون داد و قدمی به سمت دایه برداشت. اون مرد میدونست دایه دوباره با نقشه‌های جدید به اونجا برگشته. اون زن هیچوقت قرار نبود قبول کنه تهیونگ قصد نداره ازدواج کنه.
تهیونگ در شرف سی سالگی بود و مزدوج نبودنش از نظر بتی بدبختی محض بود. اون زن طی این چند سال برای اینکه تهیونگ رو به دام ازدواج بکشونه از هیچ تلاشی دریغ نکرده بود و حتی بیشتر از خود تهیونگ دنبال جفت اون مرد بود.

Love, Hate And everything in between Where stories live. Discover now