_اینجا چه خبره جونگکوک؟
لحن عصبانی برادرش ترسی عمیق تو دلش انداخته بود. میدونست افکاری که در ذهنش برادرش در حال شکل گیریه به هیچ عنوان خوب نیست.
تنها بودن با آلفایی که هنوز چند روز بیشتر از آشنا شدن باهاش نگذشته بود میتونست برای هرکسی سوتفاهم ایجاد بکنه اما آیا میتونست به برادرش بگه اون مرد آلفای خودشه؟تهیونگ با تردید قدم دیگهای به سمت جلو برداشت. تو موقعیت بدی قرار گرفته داشت. نمیخواست هنری تصور بدی دربارش داشته باشه اما هنوز آماده نبود تا همه بفهمن جفتش رو پیدا کرده.
نفس عمیقی کشید و فاصله باقی مونده رو طی کرد و دقیقا کنار جونگکوک و رو به روی هنری ایستاد. لبهاش رو تر کرد و با لحنی اطمینان دهنده گفت:
_خبری نیست مستر میلتون. داشتم با برادرتون درباره خواستگار مزاحمش صحبت میکردم.جونگکوک با ناباوری به سمت تهیونگ برگشت و به مرد چشم دوخت. انتظار همچین جوابی رو نداشت. حالا کاملا ناامید شده بود.
اون مرد حتی الان هم نمیخواست به کسی بگه اون دو جفت هم هستن؟ به غیر از اون دردسرش رو با وسط کشیدن بحث چارلی بیشتر کرده بود.تهیونگ اما از قصد اون جواب رو داده بود. با اینکه میدونست چارلی بعد از صحبتهاشون حد خودش رو رعایت میکنه اما بهتر بود خانواده جونگکوک هم در جریان مزاحمت اون آلفا باشن.
هنری همچنان با چشمهایی عصبانی به برادرش خیره بود اما با شنیدن جواب تهیونگ چشمهاش رو از جونگکوک گرفت و نگاهی به تهیونگ انداخت.
_متوجه هستید چی میگید مستر کیم؟ خواستگار برادر من به شما چه ارتباطی داره؟
تهیونگ پوزخندی زد و در حالی که داشت یقه لباسش رو درست میکرد گفت:
_فکر کردم بخواید در جریان مزاحمت جونز باشید.جونگکوک میدونست اگر این بحث ادامه پیدا کنه برادرش خونسردی ظاهری خودش رو از دست میده و یک فاجعه واقعی رخ میده بخاطر همین به سمت برادرش برگشت و دستش رو روی بازوش گذاشت. نفس لرزانی کشید و به آرومی گفت:
_بیا برگردیم پایین برادر.هنری لحظهای به سمت جونگکوک برگشت و تازه متوجه کت روی شونههاش شد. نمیتونست ارتباط بین چیزهایی که دیده رو پیدا کنه و عمیقا به یک جواب قانع کننده نیاز داشت.
دستش رو روی شونه جونگکوک گذاشت و کت رو از روی شونههاش رو برداشت.
YOU ARE READING
Love, Hate And everything in between
Werewolfکدام یک پیروز است؟ عشق یا نفرت؟ قسمی دیرینه که ریشههای نفرت را در دل محکم کرده یا عشقی که دوری از آن ممکن نیست؟ ____________________________________________ _تو به من دروغ گفتی. _من فقط چیزی رو گفتم که تو میخواستی بشنوی. General: romance, omegaver...