chapter 12

1K 186 78
                                    

《فلش بک، ۲۱ سال پیش، لندن، عمارت کیم》

Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.

《فلش بک، ۲۱ سال پیش، لندن، عمارت کیم》

با خشم در اتاق رو باز کرد و وارد شد. از لحظه‌ای که با معلم خصوصی پسرش صحبت کرده بود و معلم از وضعیت تحصیل تهیونگ اظهار ناامیدی کرده بود خشمی وجودش رو فرا گرفته بود.
مگه اون پسر چی کم داشت؟ تو بهترین شرایط ممکن و تحت تعلیم بهترین معلم‌ها بود اما هنوز که هنوزه تو خوندن و نوشتن هم مشکل داشت چه برسه به ریاضی و ادبیات و باقی دروس.

_تهیونگ.
پسر با شنیدن صدای خشمگین پدرش از روی صندلی بلند شد و سعی کرد لباسش رو مرتب کنه.
پدرش در حالی که با چشم‌هایی تیره بهش نگاه می‌کرد با دست ضربه محکمی به میز کوبید و با صدایی بلند گفت:
_ای پسر بی عقل. داری چی غلطی میکنی؟ نمرات امتحانت نه تنها پیشرفتی نداشته بلکه هر روز نسبت به روز قبل بدتر میشه.

نفس عمیقی کشید و سعی کرد خشمش رو کنترل کنه. تهیونگ بدون اینکه چیزی بگه رو به روش ایستاده بود.
_مگه لالی؟ چه توضیحی داری بدی؟

تهیونگ جرئت نداشت سرش رو بلند کنه و به چشم‌های پدرش نگاه کنه.
دهانش رو باز کرد تا حرفی بزنه اما دوباره لکنت زبانش برگشته بود. دلش می‌خواست از اتاق فرار کنه و هیچوقت با پدرش رو به رو نشه.
مرد دوباره روی میز کوبید و گفت:
_جوابم رو بده تهیونگ.

اینبار فقط یک کلمه دست و پا شکسته از بین لب‌هاش خارج شد:
_مت...متاسفم.
مرد پوزخندی زد و سری چرخوند.
_متاسفی؟ پسره‌ی بی‌لیاقت. وارث من هیچوقت کاری نمیکنه که بخاطرش متاسف بشه. شنیدی؟ این دفعه آخریه که چشم پوشی میکنم تهیونگ. دفعه بعد انقدر آروم نیستم. فهمیدی؟
تهیونگ سرش رو به بالا و پایین تکون داد و سعی کرد از ریختن اشک‌های توی چشم‌هاش جلوگیری کنه.

《پایان فلش بک》





وقفه کوتاه جونگکوک کافی بود تا تهیونگ با پشیمانی از کاری که کرده به سرعت ازش فاصله بگیره.
حالا در غالب گرگ خودش بود و احساسات رو چند برابر تجربه می‌کرد. شاید میتونست اتفاق چند دقیقه پیش رو با دویدن فراموش کنه.

Love, Hate And everything in between Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon