chapter 15

807 123 58
                                    

پاییز از راه رسیده بود و زندگی مشترک در نظر جونگکوک از چیزی که انتظارش رو داشت دلنشین و بهتر بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

پاییز از راه رسیده بود و زندگی مشترک در نظر جونگکوک از چیزی که انتظارش رو داشت دلنشین و بهتر بود.
از صبح که در آغوش آلفا از خواب بیدار میشد تا شب که دوباره به اونجا برگرده روند تقریبا یکسانی داشت.

اداره عمارت کیم حالا کاملا بر عهده امگای جوان بود و بدون اطلاعش تقریبا هیچ کاری صورت نمی‌گرفت.
تهیونگ بیشتر از همیشه مشغول رسیدگی به امور میفیلد بود و ترجیح میداد زمان باقی ماندش‌ رو بجای سر و کله زدن با پیشکار و خدمتکار‌ها با جونگکوک صرف کنه.

حالا که چند ماه از ازدواجشون‌ گذشته بود جونگکوک هر روز کمی بیشتر از روز قبل تهیونگ رو می‌شناخت و این کشف کردن‌های کوچک لذت خوش آیندی رو براش در پی داشت.

ارتباط و کششی که بین گرگ‌هاشون بود اون دو رو به هم نزدیک‌تر می‌کرد.
جونگکوک از گذروندن‌ وقت با گرگ آلفا استقبال می‌کرد برای همین تقریبا هر شب ساعاتی توی جنگل وقت می‌گذروندند.
نکته‌ای که در این گشت و گذار کشف کرده بود این بود که تهیونگ از گذشتش‌ رنج می‌بره اما هنوز چیزی براش تعریف نکرده بود.

اون روز صبح هم مثل همیشه بعد از بیدار شدن از جاش بلند شد و بوسه‌ای کوتاه روی گونه آلفا گذاشت و رفت تا لباس‌هاش رو عوض کنه و آماده شروع روز بشه.
در حال انتخاب لباس بود که صدای تهیونگ توجهش رو جلب کرد:
_بیدار شدی زیبای من؟

لبخندی روی لب‌هاش نشست و با آرامش به سمت تهیونگ که هنوز روی تخت دراز کشیده بود برگشت و گفت:
_صبح بخیر آلفا.
تهیونگ هم لبخندی زد و گفت:
_صبح بخیر عزیزم. چرا انقدر زود بیدار شدی؟
_ساعت هفته آلفا. الان ویلیام برای صبحانه صدامون میکنه‌. می‌‌دونید که امروز مهمون‌هامون از راه می‌رسن پس لطفا زودتر حاضر شید.

تهیونگ به آرومی به صحبت‌های جونگکوک گوش می‌داد. هنوز نمی‌تونست زیبایی اون پسر رو باور کنه.
دست‌هاش رو باز کرد و به آرومی گفت:
_هیچ کدوم از دلایلت‌ برام مهم نیست. همین الان به تخت برگرد عزیزم.

جونگکوک چشمی چرخوند و کمی به تخت نزدیک شد. سعی داشت کمی جدی باشه تا تهیونگ به حرفش‌ گوش بده. مهمانی که اون روز داشت به میفیلد میومد دایی تهیونگ به همراه همسر و فرزندانش بود و جونگکوک باید بهترین میزبانی رو از آن‌ها می‌کرد.

Love, Hate And everything in between Where stories live. Discover now