کدام یک پیروز است؟ عشق یا نفرت؟ قسمی دیرینه که ریشههای نفرت را در دل محکم کرده یا عشقی که دوری از آن ممکن نیست؟
____________________________________________
_تو به من دروغ گفتی.
_من فقط چیزی رو گفتم که تو میخواستی بشنوی.
General: romance, omegaver...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
سه روز بود که جونگکوک از عمارت رفته بود و سه روز بود که تهیونگ از اتاق مشترکشون خارج نشده بود. وعدههای غذایی در اتاق براش سرو میشد و بیشتر مواقع سینی غذا، بدون اینکه دست بخوره به آشپزخانه برمیگشت.
تهیونگ سعی داشت خودش رو با محاسبه حسابهای قدیمی مشغول نگه داره. بعضی از اونهارو حتی سه یا چهار بار حساب کرده بود و دیگه حتی نتایج رو حفظ بود.
شبها با نشستن بر روی صندلی و نگاه کردن به تختی که جونگکوک روی اون میخوابید تمام تلاشش برای فکر نکردن رو به هدر میداد.
حالا بیشتر از هر زمانی از خودش نفرت داشت. از خودش نفرت داشت چون اون پسر رو رنجونده بود. از خودش نفرت داشت چون اجازه داده بود جونگکوک عمارت رو ترک کنه و تنها به لندن برگرده. نمیتونست خودش رو بخاطر اینکه جلوی همسرش رو نگرفته ببخشه و حتی نمیدونست چجوری باید دوباره اون رو به عمارت برگردونه.
با شنیدن صدای قدمهای بیمحابایی که به اتاق نزدیک میشد چشمهاش رو بست و نفس عمیقی کشید. به هیچ وجه حوصله سر و کله زدن با کسی رو نداشت. _بذار بهشون اطلاع بدم.
با باز شدن در اتاق و کوبیده شدنش به دیوار تهیونگ از روی صندلی بلند شد و ایستاد. وینستون با جدیت رو به روی آلفا ایستاد و به مرد چشم دوخت.
_خودش مطلع شد. لحن جدی و در عین حال مسخره وینستون باعث شد تهیونگ لبخند کوتاهی بزنه و بعد روی صندلی بنشینه. وینستون بعد از ورود به اتاق در رو دوباره با همون شدت روی ویلیامی که بیرون ایستاده بود کوبید و بعد با قدمهایی محکم به سمت تهیونگ حرکت کرد.
چند قدم مانده به تهیونگ از حرکت ایستاد و با همان لحن جدی شروع به صحبت کرد: _فکر کردم مردی آلفا. تهیونگ دوباره لبخند کوتاهی زد و گفت: _دست کمی ندارم وین.
وینستون قدمی به جلو برداشت و دستهاش رو روی میز گذاشت و دوباره گفت: _ماجرا رو از ویلیام شنیدم تهیونگ. چشمهای خشمگین آلفا به سرعت بر روی مرد رو به روش چرخید ولی قبل از اینکه صحبتی بکنه وینستون ادامه داد: _تهیونگ میدونی که با شکنجه از زیر زبونش حرف کشیدم پس لطفا کاری باهاش نداشته باش.