صبح زود وقتی اولین اشعه های خورشید درون اتاق نفوذ کرد با شنیدن صدای نفس های منظم تهیونگ بیدار شد ، این جز معدود دفعاتی بود که صبح زودتر و قبل از تهیونگ بیدار میشد حس میکرد بدنش خشک شده و هر حرکتی که میکرد، صدای خفیفی از استخوان های تنش شنیده میشد ، به آرامی در آغوش مردش چرخید و سرش را بلند کرد و به چهره زیبای مرد نگاه کرد ، تهیونگ در خواب ، با آن چهره آرام و دلنشین شبیه فرشته ای بود که تنها برای او هبوط کرده بود.
انگشت هاش رو به خط فک ددی کشید و لب های سرخش رو از نظر گذروند.
تمام لحظات دیشب پیش چشمش زنده شد . بالاخره قلب پر از عشقش دیشب آرام گرفته بود.هیچ توجیحی برای احوالش نداشت فقط میدونست که دیشب تمام وجودش رو به تهیونگ بخشیده بود.
انگار تمام شب دنیا از حرکت ایستاده بود و فقط اون دو نفر در آن لحظه ی خاص وجود داشتند و عاشقی می کردند.
آرزو میکرد کاش میشد تا ابد تو آغوشش میموند و این آرامش همیشگی بود ، انگار که این بیداری آغاز یک شروع جدید و پر از عشق بود
خال روی پیشونی ددی رو که زیر طره های سیاه موش پنهان شده بود رو لمس کرد و با صدای ضعیفی لب زد
+داره باورم میشه که تو مال منی و من دوست پسرتم
تهیونگ که چند دقیقه ای بود بیدار شده بود دست کوک رو آروم گرفت و به لب هاش رسوند و بوسه ای به سر انگشت هاش زد و با صدای بمی گفت:
-بالاخره ... ، هرچند هنوز نمیدونم این اتفاق و مدیون چی باید باشم ، اما خوبه که بالاخره باور کردی که دوست پسرمی
کوک رو سفت تر تو آغوشش گرفت و توی جاش چرخید ، طوری که کوک همون طور دراز کش ،سوار سینه اش بود و پاهاش میون پاهای تهیونگ قفل شده بود
-هر چند حدس میزنم ، یک شام به جین هیونگت بدهکارم
و سرش و بلند کرد و خال زیر لب جونگوک و بوسید
کوک با دیدن لبخند ددی ، قلبش به تپش افتاد و به نوازش صورتش ادامه داد
+سلام
تهیونگ نگاهی به لاو مارک هایی که تن پسرش رو ارغوانی کرده بود انداخت
-سلام آمیتیست من
قلب کوک هر بار از تشبیه ها و عاشقانه های ددی میلرزید
نگاهی سر سری به تن خودش انداخت و لبهاش و گاز گرفت
سعی کرد حواس خودش رو پرت کنه+ واقعا میخوای جین هیونگ و دعوت کنی ؟
تهوینگ زبونش و تو دهانش چرخوند و کمی فکر کرد
-آره
کوک با هیجان از جاش بلند شد و روی شکم تهیونگ نشست
+میشه یونگی و جیمین و هم بگم بیان ؟
YOU ARE READING
My housemate
Fanfictionجونگکوک دانشجوی سال اول معماری تصمیم میگیره برای تأمین مخارج زندگی و دانشگاهش یکی از اتاق های خونه رو اجاره بده و همخونه جدیدش کسی نیست جز آقای کیم (کیم تهیونگ) - پس این راه حل توست ، هر بار که خراب کاری کردی خودت و این گوشه جا بدی و از تنبیه فرار...