20:sorrow

175 32 29
                                    


دختر جوان فنجان قهوه رو از سینی بلورین بلند کرد و کنار برش کیک شکلاتی روی میز گذاشت و بی صدا خارج شد

کمی توی جاش جا به جا شد و بی صدا و ساکن همچنان سرش و پایین انداخت و غرق شد تو بخار بی رنگ قهوه اش
ده دقیقه بعد هم قهوه سرد بود و هم آتیش شعله ور توی قلبش
سرش و بالا آورد و تازه متوجه نگاه خیره جین شد

دقیقا چند دقیقه ای بود که جین بعد از قطع تماس تلفنیش دست هاش و توی سینه قفل کرده بود و به پسر ساکت رو به روش خیره نشسته بود
تو سرش هزار تا فکر بود و دلشوره داشت اما ساکت بود تا خود جونگکوک سر حرف و باز کنه

کوک لب پایینش و به دندون گرفت و سعی کرد با مسخرگی جو رو عوض کنه

+هیونگ کیک میخوری ؟
برای تو نگهش داشتم

جین یک نگاه بهش کرد که معنی دقیقش این بود « عزیزم خر خودتی »

از پشت میزش بلند شد و روی مبلی کنار کوک نشست

~خوب... نمی‌خوای دهنت و باز کنی و حرف بزنی ؟

کوک پوست گوشه لبش رو کند
پشت خمیده اش رو صاف کرد و تکیه اش و به مبل چرم زمرد رنگ داد

~الان دیگه مطمینم که یک غلطی کردی
بگو ببینم چی شده ؟ چه خاکی به سرم باید بریزم ؟

چشم هاش و‌ گرد کرد و با وجود اضطرابش این بار دیگه چشم هاش و‌ ندزدید و با صدایی که نهایت سعیش و میکرد که نلرزه گفت:

+من با یکی تو رابطه ام...

~خوب !!!!

لحظه ای ساکت شد ، کوک رو برانداز کرد
بعد با صدایی سرشار از ناباوری گفت:

~حامله است ؟؟؟؟؟

اره ؟ دوست دخترت حامله است ؟؟؟

کوک با حدس اشتباه جین شوکه شده بود نا محسوس خودش رو کمی از جین فاصله داد و با صدای طلبکاری گفت:

+ هیونگ این چرت و از کجات  آوردی ؟
جرعه ای از قهوه سردش خورد
جین که هنوز هم مشکوک بود گفت:

~پس چی ؟ من تو رو میشناسم ، این قیافه فقط مال وقت هاییه که  گند زدی و ریدی

طلبکار صداش و از قعر چاه بیرون کشید و گفت:

+ ااا ، چرا اینجوری میگی اصلا هم اینطوری نیست ، من هیچ وقت گند نمی‌زنم

~تجربه ثابت کرده تو نهایت فاصله ات از آخرین گندی که زدی اصولاً حتی کمتر از بیست و چهار ساعته

کوک ناخودآگاه پوست داغ باسنش سوخت انگار که روی پیشونیش نوشته بود که همین دیشب به خاطر کثیفی روشویی توی حمام بعد از اصلاح صورتش ، اسپنک شده

باسن تب دارش و روی چرم مبل سر داد و از جین باز هم دور تر شد

+نخیرم

My housemate Onde histórias criam vida. Descubra agora