6.Happy new year

439 70 34
                                        

تنها زمانی که کوک از پوسته خجالتی خودش خارج میشد وقت غذا بود چون دو لوپی و با اشتها و البته بی اضطراب تمام توجهش و میذاشت روی غذا اما این بار فرق داشت

داشتند غذا می‌خوردند که نامجون زنگ زد و به تهیونگ گفت امشب نمیتونه برای سال نو پیشش باشه و باید بیمارستان کشیک بمونه ،خوب این برای تهیونگ خبر غیرقابل پیشبینی نبود ، اما برای جونگوک فرق میکرد، اینکه حالا میدونست فعلا تهیونگ برنامه ای برای امشب نداره براش هیجان انگیز بود اما در عین حال حس بلاتکلیفی داشت

میخواست از این فرصت استفاده بکنه اما هیچ برنامه ای براش نداشت، اشتهاش و از دست داده بود و تو فکر رفته بود.

تهیونگ متوجه تغییر مود پسر بود ،بازی کردن با غذا چیزی نبود که کوک در حالت عادی انجام بده

برخلاف همیشه که بعد از غذا و گذاشتن ظرف ها تو ظرفشویی به اتاقش می‌رفت این بار جلوی تلویزیون نشسته بود تا بیشتر حرکات پسر رو تماشا کنه

کوک که از صبح صفحه چت گروهش با دوستانش و باز نکرده بود و تنها از نوتیف پیام های بچه ها متوجه شده بود قرار رفتن به کلاب رو گذاشتن، اما حالا مصمم براشون پیام نوشت

+ هی سلام ،من نمیام خوش بگذره

پیامش در جا خونده شد و بلافاصله جیمین بهش زنگ زد

صدای عصبانی و جیغ جیغ های جیمین کاملا از فاصله دور هم قابل شنود بود ، اما کوک فقط با یک لبخند فیک سعی میکرد خیلی آروم جواب دوستش و بده و بگه نمیاد

تهیونگ خودش و مشغول به تماشای یک شوی پر سر و صدا از تلویزیون نشون داد، اما همه حواسش به اون پسر شیرین بود

وقتی مطمین شد که پسر تو جدال با دوستش برای دومین بار تو یک روز پیروز شده ،لبخند رضایتی زد و رفت توی حیاط تا سیگار بکشه، یک چیزی ته قلبش بهش می‌گفت علت نرفتن پسر با دوست هاش خودشه و این حس خیلی خوبی بهش میداد، اما دوست داشت مطمین شه

+ هوا سرده چرا این جوری آمدید بیرون؟

کوک بود که پشت سرش تو آستانه در تماشاش میکرد

_ الان میام

سیگارش و بالا آورد و توجه کوک و به اون جلب کرد
جونگکوک ابروهاش و به معنای فهم بالا انداخت

_ برنامه ات برای امشب چیه ؟

کوک جا خورد ، باورش نمیشد چیزی رو که هزار بار دلش میخواست از مرد بپرسه ،حالا اون داشت میپرسید

باز هول کرد اما سعی کرد آروم حرف بزنه تا صداش نلرزه

+ هیچی، برنامه ای ندارم

تهیونگ نگاهش و به سرخی سیگار دوخت و پک عمیقی بهش زد

_ با دوست هات برنامه ای نداری ؟

My housemate Where stories live. Discover now