2.Contract

212 22 6
                                    

نامجون فنجون قهوه خودش و چای سیاه برادرش رو روی میز گذاشت

+چه خبر ؟ چی شد تونستی خونه پیدا کنی ؟

_ هوم ، نه هنوز ، امروز یک جا رو دیدم

+ خوب چطور بود؟

تهیونگ پوزخندی زد

_ همخونه میخواست

+ میخوای همخونه شی؟؟؟

تهیونگ لحظه ای فکر کرد ، تصویر چهره نا امید پسر از ذهنش بیرون نرفته بود

_ نه ،یعنی هنوز نمیدونم

+ تو داری به من میگی نمیخوای با من زندگی کنی و میخوای بری خونه خودت ، بعد داری میگی میخوای با یکی دیگه همخونه شی ؟؟؟
با من مشکل داری ؟؟؟؟

_ هیونگ ، این چه حرفیه که میزنی ، قبلاً هم گفتم ،مهمون ، مهمونه

تو همین دو هفته هم من کلی زندگی تو رو مختل کردم ، بعد با دست به چمدون هاش گوشه اتاق اشاره کرد

+بهانه های تکراری

_ در ضمن اون خونه خیلی بزرگ بود و اینکه حس خیلی خوبی میداد

+ خونه بزرگ میخوای ، برو خونه بزرگ بگیر ، چرا بری همخونه شی ، یاد دوران دانشجویی ام افتادم و دردسر های خوابگاه

_ حالا که هنوز تصمیم نگرفتم برم یا نرم ، ولی خونه اش ویلایی و قدیمی بود ، حس خوبی داشت ،یک همچین خونه ای این روزها تو‌ سئول پیدا نمیشه

+ نظری ندارم ، یعنی دارم ولی نمیگم چون تو تهش کار خودت و می‌کنی ، من هر چی بگم اهمیتی هم نداره

تهیونگ لیوان چای و روی میز گذاشت

تصویر لب های آویزون و چشم های درشت و نا امید پسر جلوی چشم هاش رژه میرفت

سه روز از بازدید خونه گذشته بود

تهیونگ به تاج تخت تکیه داده بود و سایت و زیر و رو میکرد

آگهی اجاره خونه جونگکوک و دوباره دید و بازش کرد
کلمه اجاره اتاق بین چند ستاره بولد شده بود

لبخندی زد و نگاهش به قیمت اجاره افتاده بود ۱۰۰ دلار از قیمت کم شده بود

این بار خندید و با خودش گفت:

_ خسیس کوچولو

نگاهش و از گوشی موبایل گرفت و به چمدون های گوشه اتاق نگاهی انداخت

بعد انگار داره با یک شخص حقیقی حرف میزنه گفت:

_ نظرتون چیه بریم خونمون؟

و منتظر به چمدون های در بسته چشم دوخت

_ برای همتون اونجا جا هست

:با یاداوری حرف های پسر گفت

_ کمد دیواریش بزرگ و جا داره

صدای خنده اش اتاق و پر کرد

کوک زیر دوش ایستاده بود و داشت نقطه اوج آهنگ و با صدای بلند میخوند که صدای زنگ موبایل وقفه ای تو خوندش ایجاد کرد ، دست کفیش و آب زد و به صفحه موبایلش که کمی دور تر گذاشت بود سرک کشید

My housemate Donde viven las historias. Descúbrelo ahora