17.His eyes

126 18 53
                                    


دستی به گردنش کشید و کمرش و صاف کرد
صندلیش و‌ چرخوند و به شهر سرد رو به روش چشم دوخت

دلتنگ بود، پنج ساعت پیش از آغوش پسر شیرینش جدا شده بود و الان به اندازه پنج هفته و پنج روز دلتنگ لمسش بود

خسته از جاش بلند شد و نگاهی به حرکت پر شتاب آدم ها و ماشین ها کرد و دلتنگ تر شد ، سیگارش و روشن کرد و مست از تصور چشم‌های پسر پک‌ عمیقی به نخ سفید زد و با خودش گفت:

-تو کی هستی؟
یک‌ عمر تو این خیابون ها دنبالت گشتم ، توی غربت هم چشم‌ چرخوندم که‌ پیدات کنم ،نبودی ...
حتی وقتی برگشتم هم آروم و قرار  نداشتم ، اما آغوشت وطنم شد و تن تو قرار بیتابی هام....

& به چی فکر می‌کنی ؟

صدای هوسوک بود ، اصلا متوجه حضورش نشده بود
کمی سر چرخوند و لبخند کمرنگی به لبهاش آمد

-چشم هاش

& چشم هاش؟؟؟ عاشق شدی ؟

بهت زده پرسید

-آره

نفس عمیقی کشید و دستش و تو جیب شلوارش سر داد

& کی ؟ چرا من نمی‌دونم ؟

-خودم هم نمی‌دونم از کی

فقط میدونم‌ چشم‌ هاش شیشه عمرم اند و موهای سیاهش بند دلم

هوسوک ضربه آرومی به بازوی چپش زد

& یعنی دلخور نشم که بهم نگفتی ؟

-نه نشو ، خودم هم هنوز میترسم تمام اینها خواب باشه و اون‌ همون بخت دور از دسترسم باشه

& بهش گفتی ؟

خندید و سرش و پایین انداخت
رو سر پنجه پاهاش قد کشید و چند بار تاب خورد و سرش و به علامت مثبت تکون‌ داد

-گفتم ، اما بعید می‌دونم هنوز باور کرده باشه

بعد تو چشم های هوسوک خیره شد

-باید زیاد بهش بگم
خیلی زیاد , خیلی خیلی زیاد ...

& کیه ؟ من میشناسمش؟

-نه ، نمیشناسی
همخونه ام بود

نفسش و بیرون‌ داد و لب زد:

-اما الان دیگه خونمه

هوسوک گیج و خسته خودش و رو مبل چرمی چستر که‌ مثل شب سیاه بود پرت کرد و خیره به تهیونگ نگاه کرد

& تا حالا اینجوری ندیده بودمت
این جوری نمیشه ،باید ببینمش ؛ می‌خوام بدونم کی این کوه یخ و شکسته
تو تمام این سالها ندیده بودم اینجوری شیفته کسی شده باشی

-چون تمام عمرم دنبالش می گشتم
هوپ ، باورت نمیشه من بهار و تو زمستون پیدا کردم

سیگار و خاموش کرد و روبه روی هوسوک نشست

My housemate Where stories live. Discover now