این اولین بار بود که رمز خونه جدید و وارد میکرد
اولین قدم با حس مالکیت تو جای غریبی که عجیب براش آرامش داشت ، حس میکرد روزهای عجیب و دیوانه کننده ای تو این خونه در پیش دارهپسرک چشم سیاه خونه نبود ، این و دیوارهای خونه جار میزدند
بیشتر از ده بار تا ماشین رفت و دونه دونه وسایلش و به اتاق برد، حالا اون فضای خالی تماما با چمدون هاش پر شده بود
بعد از ۵ سال از آمریکا به کره برگشته بود و وسایلش تو این یک ماه به مرور به دستش رسیده بود
روی تخت نشست و و ذهنش نقشه انجام کارهاش و میکشید ، ذهن منظمش تاب تحمل این آشفته بازار و نداشت
با اینکه آشپزیش خوب نبود ، مقدار زیادی هم خرید خواروبار کرده بود ، هنوز نمیدونست برای غذا با همخونه اش باید چه جوری پیش بره ، این تجربه تازه گاهی بیشتر از حد فکریش میکرد
چند ساعتی بود که مشغول چیدمان کمدهاش بود و این میون تازه به یاد آورد که کتاب هاش و فراموش کرده باید براشون کتابخونه تهیه کنه
غرق در کار بود که نگاه خیره ای رو خودش احساس کرد ، قبل از اینکه سر بلند کنه بوی پسر رو به مشامش کشید
کوک غرق تماشا بود، بیش از حد خوشحال بود ، هم خونه شدن با این مرد بیشتر از تصورش براش هیجان انگیز بود و هنوز نمیدونست چرا !!!
وارد خونه که شده بود صدای موسیقی از اتاقش میآمد و این نوید و بهش داد که همخونه اش بالاخره آمده ، خواست برای خوش آمد گویی بره اما با دیدن مرد فراموش کرد و محو تماشای حرکات منظمش شده بود
_ سلام
+ سلام ، ببخشید قصد فضولی نداشتم فقط خواستم خوش آمد بگم
کوله اش رو دوشش بود موهای سیاه بلندش تا روی چشم هاش و گرفته بود و از پشت سر با موجی کوتاه خودنمایی میکرد پولیور یقه اسکی مشکی رنگ که آستینهاش و بالا کشیده بود و شلوار لی مشکی پوشیده بود
دست راستش طرح های تتو داشت و این هیچ سنخیتی با جوراب سفید انگشتی که پوشیده بود نداشت
لب های تهیونگ با تماشای این صحنه با لبخند شکل منحنی گرفت
_ مرسی
+ قهوه میخورید ؟
_ ممنونم من قهوه دوست ندارم
+ پس چی بیارم براتون خستگیتون در بره؟
_ هوم ، چای ممنونم
کوک فکر کرد چای ؟؟ من اصلا چای ندارم
+ الان میرم میخرم
_ نه نیازی نیست ، خودم خریدم الان میام درست میکنم
کوک توی جا تکونی خورد و گفت:

VOUS LISEZ
My housemate
Fanfiction« عنوان Mature ( محتوای بزرگسالان) به دلیل نیاز آموزش به تمامی رده های سنی افراد علاقه مند به نوع رابطه بی دی اس ام حذف شد » جونگکوک دانشجوی سال اول معماری تصمیم میگیره برای تأمین مخارج زندگی و دانشگاهش یکی از اتاق های خونه رو اجاره بده و همخونه جد...