کوک و مرد تازه وارد پر سر و صدا همچنان در حال بحث و غر زدن بودن و دعوای نا تمومشون تا آشپزخونه هم ادامه داشت
جین به زور میخواست کوک را برای تعطیلات به بوسان خونه مادرش ببره و هیچ کدام از بهانه های پسر رو قبول نمیکرد و جونگکوک هم با لجبازی بدون هیچ دلیل قانع کننده ای حاضر نبود همراهش بره
خوب در واقع دلیل قانع کننده ای برای جین نداشت اما خودش قلبا میدونست که دلش میخواد نزدیک ترین فاصله رو با مرد جذاب اتاق بغلی حفظ کنه و این دوری پنج روزه اون هم دقیقا حالا که میتونست شب ها کمی بیش تر کنار مرد بشینه و نخ خیال رو ببره و اجازه پرواز به بالون بنفش احساساتش بده چیزی نیست که بخواد به خاطرش ریسک کنه و ازش دور بمونهاون برای این چند روز و شاید روزهای آینده هیجان داشت میخواست تعطیلات رو با این مرد تجربه کنه ، و چون نمیتونست این دلایل و به جین بگه هیچ دلیلی جز اینکه دلش نمیخواد تو این تعطیلات سفر بره نداشت و خوب طبیعتاً جین هم قبول نمیکرد و همچنان با فریاد سعی میکرد پسر رو به این سفر تهدید و مجاب کنه
&کوک اگر تا نیم ساعت دیگه حاضر نباشی ، خودم از پس کله ات میگیرم و پرتت میکنم تو ماشین
در یخچال و محکم بست و با عصبانیت به جین نگاه کرد و گفت :
+ برای آخرین بار میگم ، نمیام هیونگ
& پول نداری ؟
+ وای از دست تو....نه بحث پول نیست ، پول هم دارم ولی نمیخوام از خونه برم بیرون ، قصد سفر هم ندارم میخوام تو این چند روز تعطیلات درس بخونم امتحاناتم بعد از تعطیلات شروع میشن
& دروغ میگی عین سگ
+ هر جور دوست داری فکر کن
بعد انگار یک ایده خوب به نظرش رسیده باشه گفت:
+ اصلا متوجه هستی من خونه رو اجاره دادم و یک غریبه داره اینجا با من زندگی میکنه که هنوز شناختی بهش ندارم ،درست نیست الان از خونه برم بیرون، اونم وقتی هنوز خیلی هم و نمیشناسیم.
خوب این اولین دلیل معقولی بود که تو تمام این یک ساعت مشاجره کوک به جین داده بود
جین لب هاش و کج کرد و با حرص به کوک نگاه کرد
کوک فهمید تیر آخر براش خوش شانسی آورده و انگار این بهونه برای جین مقبول افتاده که با سکوت داره بهش خیره نگاه میکنهچند ثانیه سکوت بود و کوک طعم پیروزی رو زیر زبونش حس کرد پاکت شیر موز و برداشت و سر کشید وقتی لب هاش و ازش جدا کرد تهیونگ تو فاصله چند متری از آشپزخونه دید که با یک نگاه نافذ و خاص جوری که تا به حال از اون مرد ندیده بود بهش نگاه میکرد
تهیونگ مستقیم به چشم های کوک خیره بود و با نگاهش و حرکت کوچک سرش به سمت اتاق، به کوک فهومند که به اتاقش بیاد و رفت
YOU ARE READING
My housemate
Fanfictionجونگکوک دانشجوی سال اول معماری تصمیم میگیره برای تأمین مخارج زندگی و دانشگاهش یکی از اتاق های خونه رو اجاره بده و همخونه جدیدش کسی نیست جز آقای کیم (کیم تهیونگ) - پس این راه حل توست ، هر بار که خراب کاری کردی خودت و این گوشه جا بدی و از تنبیه فرار...