....لباسامو پوشیدم و موهامو بالای سرم بستم بافتمشون و رو شونم انداختم
رو پله ها نشستم و پاهامو تند تند به زمین زدم...کاری که نشونه ای از استرس نابجای من بود
لبمو گاز گرفتم و چشامو بستم
چند دقیقه بعد فشار دست کوچیکی رو روی شونم احساس کردم
" تو...حالت خوبه؟"
پسرا از بالای سرم بهم نگاه میکردن
" آره..."
لبخند بی جونی زدم و به ساعت نگاه کردم
18:58
" تو خوب ویولن میزنی مطمئن باش قبول میشی..."
" اگه نشدی هم اشکال نداره"
خندیدم و بعد آه کشیدم
" با کی میری؟"
جیک با اشتیاق پرسید
" دوستم..."
" اون لورتا نیست؟....یا هری؟ شایدم لیام؟"
خندیدم
" نه نیست...شما نمیشناسینش اسمش زینه"
جیس تو فکر فرو رفت
" اگه اون آدمه بدی باشه چی؟"
بلند خندیدم و دست جیسو گرفتم
" اون آدم خوبیه...نگران نباش"
" مطمئنی؟"
سرمو به نشونه آره تکون دادم
از پله ها رفتم پایین و مامان و بابا رو بغل کردم
" استرس که نداری؟"
" حالا نه..."
به پسرا نگاه کردم و لبخند زدم
صدای زنگ در اومد و گلوم خشک شد
" من...باید برم"
سرشونو تکون دادن و خداحافظی کردن
دستمو رو دستگیره در گذاشتم...تمام عضله هام منقبض شده بود و چشام میسوخت...
درو آروم باز کردم
" زین..."
به سرتا پام نگاه کرد و لبشو گاز گرفت
با کت و شلوار خیلی فرق کرده بود
لباشو بهم فشرد
" سر موقع اومدم"
" آره...بریم"
از جلوی در اومد کنار و جعبه ویولن رو پشت ماشین گذاشت
" کت و شلوار بهت میاد"
لپمو گاز گرفتم
" این لباس...یه آدم دیگه شدی، میتونستم نشناسمت"
" واقعا؟"
دستمو رو پاهام کشیدم
" ولی قشنگه"
YOU ARE READING
Pure Love [Z.M fanfiction]
Fanfictionیه دختر هفده ساله که وارد یه دبیرستان جدید میشه،"افراد جدید و اتفاقای عجیب غریب" اون زندگی آرومی داره و عشق هم به همین آسونی و بی پروایی وارد دنیای جذاب اون میشه... Zayn Malik Fanfiction Written by Iamnotshadi