Chapter 10

990 103 6
                                    

....لباسامو پوشیدم و موهامو بالای سرم بستم بافتمشون و رو شونم انداختم

رو پله ها نشستم و پاهامو تند تند به زمین زدم...کاری که نشونه ای از استرس نابجای من بود

لبمو گاز گرفتم و چشامو بستم

چند دقیقه بعد فشار دست کوچیکی رو روی شونم احساس کردم

" تو...حالت خوبه؟"

پسرا از بالای سرم بهم نگاه میکردن

" آره..."

لبخند بی جونی زدم و به ساعت نگاه کردم

18:58

" تو خوب ویولن میزنی مطمئن باش قبول میشی..."

" اگه نشدی هم اشکال نداره"

خندیدم و بعد آه کشیدم

" با کی میری؟"

جیک با اشتیاق پرسید

" دوستم..."

" اون لورتا نیست؟....یا هری؟ شایدم لیام؟"

خندیدم

" نه نیست...شما نمیشناسینش اسمش زینه"

جیس تو فکر فرو رفت

" اگه اون آدمه بدی باشه چی؟"

بلند خندیدم و دست جیسو گرفتم

" اون آدم خوبیه...نگران نباش"

" مطمئنی؟"

سرمو به نشونه آره تکون دادم


از پله ها رفتم پایین و مامان و بابا رو بغل کردم

" استرس که نداری؟"

" حالا نه..."

به پسرا نگاه کردم و لبخند زدم

صدای زنگ در اومد و گلوم خشک شد

" من...باید برم"

سرشونو تکون دادن و خداحافظی کردن

دستمو رو دستگیره در گذاشتم...تمام عضله هام منقبض شده بود و چشام میسوخت...

درو آروم باز کردم

" زین..."

به سرتا پام نگاه کرد و لبشو گاز گرفت

با کت و شلوار خیلی فرق کرده بود

لباشو بهم فشرد

" سر موقع اومدم"

" آره...بریم"

از جلوی در اومد کنار و جعبه ویولن رو پشت ماشین گذاشت

" کت و شلوار بهت میاد"

لپمو گاز گرفتم

" این لباس...یه آدم دیگه شدی، میتونستم نشناسمت"

" واقعا؟"

دستمو رو پاهام کشیدم

" ولی قشنگه"

Pure Love [Z.M fanfiction]Where stories live. Discover now